- دلوخ
- خرمابن پر بار
معنی دلوخ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آفتاب زردی خور نشین بویه آنچه برای خوشبو کردن بر تن زنند یا مالند فرو شدن آفتاب گشتن آفتاب وقت زوال
کلانسرین زن
سخت تاراج سخت، دندانریخته اشتر پیر
گرانبار آدمی اشتر، تیر نخورده، آله تیز پرواز
زبان بیرون آمده، راه فراخ، پیشرو اشتر
نرم هموار، ناآرام، تابان
ابر زایا ابر پر باران
گردنه دراز، چاه لیز
مایل شدن آفتاب به سمت مغرب
گرد و غبار، توفان توام با گرد و خاک
پارۀ خشت، پاره ای از گل خشک یا خاک به هم چسبیده
گل خشک شده: (آن کس که بیند روی تو مجنون نگردد کو بکو سنگ و کلوخی باشد او او را چرا خواهم بلا ک) (دیوان کبیر)، لختها دیوار افتاده و خاک بر هم چسبیده سخت شده، خشت پاره (خام و پخته)، شخص خشک طبیعت و بی همت. یا کلوخ راه. کلوخی که در راه مردم افتاده باشد، مانع حایل. یا کلوخ بر لب زدن (مالیدن)، مخفی داشتن امری پنهان داشتن مطلبی را: (لبش تر بود از می خوردن شب کلوخ خشک را مالیده بر لب)، (جامی) یا کلوخ در آب افکندن، خواهان فتنه و جنگ و آشوب شدن
سطل، ظرف آبکشی
فربهیدن: فربه شدن، جمع دلوخ، خرمابنان پربار
خواری، چیرگی
نوعی نی با گل های پرزدار که در آب می روید که در ساختن حصیر، پرده های حصیری و کارهای ساختمانی به کار می رود، لوئی
سطل، ظرف آب کشی، ظرف یا چرمی که با آن آب از چاه بکشند، دول، در علم نجوم یازدهمین صورت فلکی منطقه البروج که در نیمکرۀ جنوبی قرار دارد، یازدهمین برج از برج های دوازده گانه، برابر با بهمن
آمیختن
((دَ))
فرهنگ فارسی معین
ظرف آبکشی، سطل، نام یازدهمین برج از برج های دوازده گانه منطقه البروج که خورشید در حرکت ظاهری خود در بهمن ماه در این برج دیده می شود
خمیده، گوژپشت
نوعی نی که در آب می روید، لخ
گیاهی مانند نی با شاخه های باریک و برگ های دراز و نازک که از شاخه های آن حصیر و پرده های حصیری می بافتند، دخ، روخ، حلفاء، برای مثال روی مرا هجر کرد زردتر از زر / گردن من عشق کرد نرم تر از دوخ (شاکر - شاعران بی دیوان - ۴۶)