حالت و چگونگی آلوده، آمیختگی با هر چیز ناپاک، ناپاکی، برای مثال زآن نجاسات ره و آلودگی / نور را حاصل نگردد بدرگی (مولوی - ۷۲۳)لکۀ کثیف روی لباس، برای مثال پاک بشوی از همه آلودگی / پیرهن و چادر و شلوار خویش (ناصرخسرو - ۱۷۸) کنایه از اعتیاد به مواد مخدر، الکل و مانند آن، کنایه از عادت به کار زشت، گناه
حالت و چگونگی آلوده، آمیختگی با هر چیز ناپاک، ناپاکی، برای مِثال زآن نجاسات ره و آلودگی / نور را حاصل نگردد بدرگی (مولوی - ۷۲۳)لکۀ کثیف روی لباس، برای مِثال پاک بشوی از همه آلودگی / پیرهن و چادر و شلوار خویش (ناصرخسرو - ۱۷۸) کنایه از اعتیاد به مواد مخدر، الکل و مانندِ آن، کنایه از عادت به کار زشت، گناه
وسیله ای که در اشیاء گران بها از قبیل خودرو، ملک یا گاوصندوق کار گذاشته می شود و در اثر تماس یا قطع و وصل شدن نور به صدا درمی آید، کسی که دزد را دستگیر کند، دزد گیرنده، دزدبگیر
وسیله ای که در اشیاء گران بها از قبیل خودرو، ملک یا گاوصندوق کار گذاشته می شود و در اثر تماس یا قطع و وصل شدن نور به صدا درمی آید، کسی که دزد را دستگیر کند، دزد گیرنده، دزدبگیر
حالت و کیفیت دلشده. غمزدگی. پریشانی و اضطراب، عاشقی. عشق: مردمان گویند این دلشدگی چیست بر او این قضائی است بر این سر که ندانم چه قضاست. فرخی. در دلشدگی قرار می دار صبری بستم بکار می دار. نظامی. غم داد دل ازکنارشان برد وز دلشدگی قرارشان برد. نظامی. ، دیوانگی. جنون. (ناظم الاطباء). خلفه. تعتﱡه. عتاهه. عته. (ع / ع ) . (منتهی الارب). معتوهی، حماقت. نادانی. (ناظم الاطباء)
حالت و کیفیت دلشده. غمزدگی. پریشانی و اضطراب، عاشقی. عشق: مردمان گویند این دلشدگی چیست بر او این قضائی است بر این سر که ندانم چه قضاست. فرخی. در دلشدگی قرار می دار صبری بستم بکار می دار. نظامی. غم داد دل ازکنارشان برد وز دلشدگی قرارشان برد. نظامی. ، دیوانگی. جنون. (ناظم الاطباء). خُلفَه. تَعَتﱡه. عَتاهه. عته. (ع َ / ع ُ) . (منتهی الارب). معتوهی، حماقت. نادانی. (ناظم الاطباء)
حالت و چگونگی دل زده. دل زده بودن. بی میلی و بی رغبتی پس از میل و رغبتی که بود. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، سرخوردگی و سیری از چیزی. رجوع به دل زده و دل زدن شود
حالت و چگونگی دل زده. دل زده بودن. بی میلی و بی رغبتی پس از میل و رغبتی که بود. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، سرخوردگی و سیری از چیزی. رجوع به دل زده و دل زدن شود