جدول جو
جدول جو

معنی دغنه - جستجوی لغت در جدول جو

دغنه
(دُ غُنْ نَ / دُ نَ)
ابر برهم نشسته. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دجنه، ابر تاریک بی باران. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به دجنه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دینه
تصویر دینه
(دخترانه)
انتقام یافته، نام دختر یعقوب (ع) و خواهر یوسف (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دشنه
تصویر دشنه
کارد برنده و نوک تیز که برای سر بریدن و زخم زدن به کار می رود، خنجر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دمنه
تصویر دمنه
روباه، برای مثال گاه فریب دمنۀ افسونگرند لیک / روز هنر غضنفر لشکرشکن نی اند (خاقانی - ۱۷۴)، کنایه از آدم مکار و حیله گر. در اصل نام شغالی حیله گر در کتاب «کلیله و دمنه» است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چغنه
تصویر چغنه
چغانه، از آلات موسیقی شبیه قاشق که چند زنگوله به آن آویخته و با دست تکان می دادند، چغان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دانه
تصویر دانه
هستۀ میان برخی از میوه ها، در کشاورزی تخم گیاه، بذر، در علم زیست شناسی تخم میوه،
هر یک از حبوب خوردنی از گندم، جو، ماش، عدس، نخود، لوبیا و مانند آن ها، حبه، برای مثال پر از میوه کن خانه را تا به در / پر از دانه کن چینه را تا به سر (ابوشکور - ۱۰۲)
آنچه طیور از زمین برچینند و بخورند، چینۀ پرندگان،
آنچه صیاد در میان دام بریزد از گندم، جو، ارزن و مانند آنکه پرندگان به هوای آن در دام بیفتند، برای مثال کبوتری که دگر آشیان نخواهد دید / قضا همی بردش تا به سوی دانه و دام (سعدی - ۱۲۲)
یک عدد از چیزی، هر عدد از میوه، خصوصاً غله، مثلاً یک دانه گندم، یک دانه جو، یک دانه نخود اندک اندک به هم شود بسیار / دانه دانه ست غله در انبار (سعدی - ۱۸۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهنه
تصویر دهنه
دهانه، میلۀ آهنی وصل به افسار که در دهان اسب می افتد، لگام
واحد شمارش مغازه
سولفات دوفر، ترکیب اکسید دوفر و جوهر گوگرد، زاج سبز، زنگار معدنی، دهنه فرنگ، دهنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پغنه
تصویر پغنه
پایه، پله، زینه، پلۀ نردبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دینه
تصویر دینه
دیروز، دیروزی، دینه روز، برای مثال بچۀ بط اگر چه دینه بود / آب دریاش تا به سینه بود (سنائی۱ - ۱۵۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جغنه
تصویر جغنه
پرنده ای وحشی، زرد رنگ، کوچک تر از کبوتر و دارای چشم های درشت که گاهی جیغ می کشد
فرهنگ فارسی عمید
(پَ نَ / نِ)
پله و پایه و زینۀ نردبان را گویند. (برهان قاطع) :
پغنۀ بام دولتت باشد
این چهار آخشیج و هفت فلک.
شهاب الدین (از فرهنگ جهانگیری) (از رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(چُ نَ / نِ)
گنجشک را گویند و به عربی عصفور خوانند. (برهان). گنجشگ باشد. (جهانگیری). گنجشک و عصفور. (ناظم الاطباء). چغک و چغو و چغوک:
شوم چون بوم و گرسنه چون زاغ
خرد چون چغنه سست چون کوتر.
پوربها (از جهانگیری).
رجوع به چغک و چغو و چغوک شود، ابابیل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جغنه
تصویر جغنه
باشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دغره
تصویر دغره
ربودن ربودگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درنه
تصویر درنه
قوس قزح، کمان حلاجی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غدنه
تصویر غدنه
سستی، فرو هشتگی
فرهنگ لغت هوشیار
سازیست که نوازند چغانه، چوبی است میان شکافته که جلاجلی چند برآن تعبیه کنند و بدان اصول نگاه دارند، نوایی است از موسیقی. گنجشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دشنه
تصویر دشنه
کارد بزرگ و مشمل، خنجری است که نوعی عیاران بر میان بندند
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته هفت برگ کوهی مشت روی کوهی (مارزیون کوهی) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
نشان باشش نشان خانه، کینه دیرینه آثار خانه و حیات مردمی در زمینی، جایی که خاکروبه ریزند مزبله خاکروبه دان جمع دمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دکنه
تصویر دکنه
خاکستری تیره از رنگ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دینه
تصویر دینه
دیروز، روز گذشته وام که ادای آن را مدت معینی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهنه
تصویر دهنه
چاک و شکاف، مدخل هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
یک دانه ارزن، تیرگی ، دود بوی آنچه برای خوشبوی کردن خانه دود کنند، آوازه خوان سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبنه
تصویر دبنه
نواله بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانه
تصویر دانه
هسته، تخم گیاه، بذر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پغنه
تصویر پغنه
پله نردبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پغنه
تصویر پغنه
((پَ نِ))
پله و پایه، زینه نردبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دانه
تصویر دانه
((نِ))
هسته میوه، یک عدد از غله، حب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دخنه
تصویر دخنه
((دُ نَ یا نِ))
رنگ تیره، آن چه که برای دود دادن خانه به کار برند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دمنه
تصویر دمنه
((دِ نِ))
آثار به جا مانده از خانه و آبادی، در فارسی به معنی دشت و صحرا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دینه
تصویر دینه
((نِ))
دیروزی، دیروزین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دشنه
تصویر دشنه
((دَ یا دِ نِ))
خنجر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دانه
تصویر دانه
بذر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دشنه
تصویر دشنه
خنجر
فرهنگ واژه فارسی سره