- دعام
- ستون، شاه تیر، چفته مو ستون، پایه چوب داربست، بزرگ قوم جمع دعائم (دعایم)
معنی دعام - جستجوی لغت در جدول جو
- دعام ((دِ))
- ستون، پایه چوب بست، بزرگ قوم، سروران، جمع دعائم (دعایم)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ستون، شاه تیر، پشتیبان، ریش سپید مهتر تیره، چوب چرخ، سامه (شرط) ستون، پایه چوب داربست، بزرگ قوم جمع دعائم (دعایم)
جمع دعموص، کفچلیزان
ستون، ستون خانه، پایه ای چوبی که برای داربست یا سایه بان به کار ببرند
نمایشنامه و داستانی که موضوع آن غم انگیز و شادی بخش باشد زشت رفتار، قبیح
سیاه، سیاهی دلام برابر با ژوبین نیزه کوچک و فریب پارسی است نیزه کوتاه زوبین، مکر فریب: تا بخانه برد زن را با دلام شادمانه زن نشست و شادکام (رودکی)
مالیدنی، ابر بی باران، سرخاب از آرایه ها، جمع دمیمه، زنان پست
گلو درد
ستون ها، شاه تیرها، ریش سپیدان جمع دعام و دعامه. ستونها پایه های چوب بستها، بزرگان قوم سروران
ستون ها، شاه تیرها، ریش سپیدان جمع دعام و دعامه. ستونها پایه های چوب بستها، بزرگان قوم سروران
جمع داعی، فراخوانان نیوتاران
خواننده دعوت کننده، آنکه مردم را به دین خود دعوت کند، یکی از مراتب دعوت اسماعلیه و آن مرتبه ای است دون حجت و فوق ماذون، دعا کننده دعا گوی جمع دعاه توضیح: نویسنده از خود به داعی تعبیر کند، سبب داعیه، علت غایی که سبب شود شخص عمل قانونی انجام دهد، کسی که متحقق شده باشد بمعرفت علوم سیاست که او را اداره امور مردم مرئم ممکن باشد
مزاح کننده، شوخی کنند
دیرندگی
پایدار شدن، ایستادگی کردن
تیز نگری تیز بینی آب بینی، ریزش آب بینی، مشمشه
دعامه، ستون، ستون خانه، پایه ای چوبی که برای داربست یا سایه بان به کار ببرند
هر چیز خوردنی، خوراک، خوراکی
نیزۀ کوتاه، زوبین
پیچ و تاب
مکر، حیله، فریب، شید، گول، دویل، تزویر، قلّاشی، تنبل، اشکیل، کید، گربه شانی، چاره، نارو، ترب، شکیل، حقّه، نیرنگ، دغلی، خاتوله، کلک، خدعه، غدر، ستاوه، روغان، ریو، دستان، ترفند، احتیالبرای مثال تا به خانه برد زن را با دلام / شادمانه زن نشست و شادکام (رودکی - ۵۳۷)
پیچ و تاب
مکر، حیله، فریب، شید، گول، دویل، تزویر، قلّاشی، تنبل، اشکیل، کید، گربه شانی، چاره، نارو، ترب، شکیل، حقّه، نیرنگ، دغلی، خاتوله، کلک، خدعه، غدر، ستاوه، روغان، ریو، دستان، ترفند، احتیال
پایدار شدن، همیشه بودن، ثبات و بقا، همیشگی بودن
داعی ها، دعا کننده ها، طلب کننده ها، خواهنده ها، کسانی که مردم را به دین و مذهب خود دعوت کنند، جمع واژۀ داعی
خوردنی، آشامیدنی، خوراک، غذا
ریسمان بار، رسن کجاوه بند هودگ
کعامه دهان بند شتر
جمع نعامه، شتر مرغان
شوخی کننده، لاغ گوی، شوخ
نمایش یا داستانی که به حوادث زندگی نزدیک باشد و مطالب غم انگیز و خنده دار هر دو در آن وجود داشته باشد، کنایه از ناراحت کننده و غم انگیز
سیاهی، سیاه