معنی دلام - فرهنگ فارسی عمید
معنی دلام
- دلام دِلام
- نیزۀ کوتاه، زوبین
پیچ و تاب
مکر، حیله، فریب، شید، گول، دویل، تزویر، قلّاشی، تنبل، اشکیل، کید، گربه شانی، چاره، نارو، ترب، شکیل، حقّه، نیرنگ، دغلی، خاتوله، کلک، خدعه، غدر، ستاوه، روغان، ریو، دستان، ترفند، احتیال برای مثال تا به خانه برد زن را با دلام / شادمانه زن نشست و شادکام (رودکی - ۵۳۷) نیزۀ کوتاه، زوبین
پیچ و تاب
مَکر، حیلِه، فَریب، شَید، گول، دُویل، تَزویر، قَلّاشی، تُنبُل، اِشکیل، کَید، گُربِه شانِی، چارِه، نارُو، تَرب، شِکیل، حُقِّه، نِیرَنگ، دَغَلی، خاتولِه، کَلَک، خُدعِه، غَدر، سَتاوِه، رَوَغان، ریوْ، دَستان، تَرفَند، اِحتیال برای مِثال تا به خانه برد زن را با دلام / شادمانه زن نشست و شادکام (رودکی - ۵۳۷)
فرهنگ فارسی عمید