جدول جو
جدول جو

معنی دعامه

دعامه
ستون، ستون خانه، پایه ای چوبی که برای داربست یا سایه بان به کار ببرند
تصویری از دعامه
تصویر دعامه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با دعامه

دعامه

دعامه
ستون، شاه تیر، پشتیبان، ریش سپید مهتر تیره، چوب چرخ، سامه (شرط) ستون، پایه چوب داربست، بزرگ قوم جمع دعائم (دعایم)
فرهنگ لغت هوشیار

دعامه

دعامه
دعامه. ستون، جرز، هر چیز که اساس و بنیاد کاری باشد، چرخ چاه. (ناظم الاطباء). و رجوع به دعامه شود
لغت نامه دهخدا

دعامه

دعامه
ستون خانه، چوبی که بر آن وادیج انگور و مانند آن نهند. دِعام. ج، دَعائم، چوب چرخ، و آن دو را دعامتان گویند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). چوب سر چاه که چرخ بر او نهند. (دهار). و رجوع به دعامتان شود، مهتر قوم که بر وی تکیه کنند درکارها. (منتهی الارب). سید و سرور قوم. (از اقرب الموارد). پشتیوان. رئیس قوم. (یادداشت مرحوم دهخدا).
، (اصطلاح نحو) ضمیر فاعل که بین مبتدا و خبرواقع شود، مانند: زید هو المنطلق. (از ناظم الاطباء). ضمیر عماد. رجوع به ضمیر عماد ذیل عماد شود
لغت نامه دهخدا

دعابه

دعابه
مزاح کردن شوخی کردن، مداعبت شوخی کردن لاغ گفتن، شوخی
دعابه
فرهنگ لغت هوشیار