جدول جو
جدول جو

معنی دعام

دعام((دِ))
ستون، پایه چوب بست، بزرگ قوم، سروران، جمع دعائم (دعایم)
تصویری از دعام
تصویر دعام
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با دعام

دعام

دعام
ستون، شاه تیر، چفته مو ستون، پایه چوب داربست، بزرگ قوم جمع دعائم (دعایم)
فرهنگ لغت هوشیار

دعام

دعام
ستون خانه، چوبی که بر آن وادیج انگور و مانند آن نهند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، دَعائم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

دعام

دعام
ابن ابراهیم بن عبدالله بن یأس ارحبی. شیخ و بزرگ کهلان، و برخی او را رئیس و بزرگ همه قبیلۀ همدان در عصر خود دانسته اند. دعام در یاری به دیگران و سوارکاری و زیرکی و جود شهرت داشت و در حدود سال 298 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 17 از الاکلیل)
ابن مالک بن ربیعه بن دعام اکبر، مکنی به ابوالصعب. جدی است جاهلی از قبیلۀ بکیل و فرزندان او پنج بطن را تشکیل می دهند: أرحب، عمیره، مرهبه، ذوالشاول و ذواللب. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 17 از الاکلیل)
ابن مالک بن معاویه بن صعب بن دومان بن بکیل، مشهور به دعام اکبر. جدی است جاهلی از قبیلۀ همدان. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 17 از الاکلیل)
لغت نامه دهخدا

درام

درام
نمایشنامه و داستانی که موضوع آن غم انگیز و شادی بخش باشد زشت رفتار، قبیح
فرهنگ لغت هوشیار

دلام

دلام
سیاه، سیاهی دلام برابر با ژوبین نیزه کوچک و فریب پارسی است نیزه کوتاه زوبین، مکر فریب: تا بخانه برد زن را با دلام شادمانه زن نشست و شادکام (رودکی)
فرهنگ لغت هوشیار

دمام

دمام
مالیدنی، ابر بی باران، سرخاب از آرایه ها، جمع دمیمه، زنان پست
دمام
فرهنگ لغت هوشیار

دعائم

دعائم
ستون ها، شاه تیرها، ریش سپیدان جمع دعام و دعامه. ستونها پایه های چوب بستها، بزرگان قوم سروران
فرهنگ لغت هوشیار

دعایم

دعایم
ستون ها، شاه تیرها، ریش سپیدان جمع دعام و دعامه. ستونها پایه های چوب بستها، بزرگان قوم سروران
فرهنگ لغت هوشیار