جدول جو
جدول جو

معنی دشتبانی - جستجوی لغت در جدول جو

دشتبانی
(دَ)
عمل و شغل دشتبان. حفاظت دشت:
بیابانیان پهلوانی کنند
ملکزادگان دشتبانی کنند.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پشتیبانی
تصویر پشتیبانی
کمک، مدد، حمایت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دشتبان
تصویر دشتبان
نگهبان دشت، نگهبان کشتزار یا چراگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دشتانی
تصویر دشتانی
در علم زیست شناسی جریان خون از رحم در زن غیر حامله و برخی پستانداران ماده که هر ۲۸ روز یک بار به مدت ۵ تا ۷ روز طول می کشد، عادت، عادت ماهیانه، خون ریزی ماهانه، عذر، عادت ماهانه، پریود، قاعدگی، خون ریزی ماهیانه، حیض، رگل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دشتستانی
تصویر دشتستانی
مربوط به دشتستان، از مردم دشتستان، در موسیقی گوشه ای در آواز دشتی از ملحقات دستگاه شور که برگرفته از موسیقی مقامی دشتستان می باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دستبانه
تصویر دستبانه
دستوان، دستبند، دستکش، قطعۀ آهن به اندازۀ ساعد که در قدیم هنگام جنگ به دست می بستند، ساعدبند، مسند و صدر مجلس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شتربانی
تصویر شتربانی
نگهبانی شتر، ساربانی، شغل شتربان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلتبانی
تصویر غلتبانی
غلتبان بودن
فرهنگ فارسی عمید
(غَ)
غلتبان بودن. بی حمیت و دیوث بودن. قلتبانی. رجوع به غلتبان و قلتبانی شود
لغت نامه دهخدا
(پُ)
یاری. یارمندی. حمایت. مدد. مظاهرت. کمک
لغت نامه دهخدا
(اُ تُ)
شتربانی. ساربانی. شترچرانی
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
وهمی. مبهم
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
ناخدایی. ملاحی. (ناظم الاطباء). ملاحیه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ / نِ)
دستوانه. دستانه. دستوان. دستکش. (ناظم الاطباء). دستکش چرمین که بازداران بدست کنند تا از آسیب چنگال باز مصون مانند، موزه. (آنندراج) ، سوار. دستانه و دستینۀ زنان. (ناظم الاطباء) ، (در ندافی) محبض. مندف. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(دَسْتْ)
منسوب به دستوا. دستوائی. رجوع به دستوا و به عیون الانباء ج 1 ص 225 شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دشتبان. نگهبانی که بر مزارع مزروعه و کاشته برگمارند. (آنندراج). رجوع به دشتبان شود
لغت نامه دهخدا
(دَشْتْ)
یکی از بخشهای چهارگانه شهرستان چاه بهار است که در مشرق شهرستان چاه بهار واقع و مشخصات آن بدین شرح است: حدود، از طرف شمال به بخش راسک از شهرستان ایرانشهر و قصر قند، ازطرف مشرق به مرز پاکستان، از طرف جنوب به دریای عمان، از طرف مغرب به بخش حومه چاه بهار. این بخش از نظر طبیعی بر دو قسمت است، قسمت اول مشرق بخش (دهستان باهوکلات و دهستان میرعبدی). در این قسمت جنگل انبوهی مشاهده میشود که در دهستان باهوکلات انبوه تر و در دهستان میرعبدی بازتر است. قسمت دوم دهستان دشتیاری دلاور است که این قسمت جلگه و باز میباشد. هوای دهستان گرمسیر مرطوب است. در این بخش دو رودخانه وجود دارد، اول رود باهوکلات که از کوهستان سرباز از شهرستان ایرانشهر سرچشمه میگیرد، دوم رود خانه خواجه است که ازکوهستان آهوران قصر قند سرچشمه میگیرد. از حیوانات اهلی در این بخش گاومیش زیاد میباشد. بخش دشتیاری تابع شهرستان چاه بهار است و از سه دهستان بشرح زیر تشکیل شده است: 1- دهستان باهوکلات با 42 آبادی و 10000تن جمعیت. 2- دهستان میرعبدی با 37 آبادی و 8000 تن جمعیت. 3- دهستان دلاور با 42 آبادی و 10000 تن جمعیت. مرکز بخش آبادی پلان است که جزو دهستان میرعبدی است و در حدود 5000 تن بطور سیار در این بخش زندگی مینمایند. بنابر آمار فوق این بخش از سه دهستان و 121آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است و جمعیت آن در حدود 33 هزار تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دَشْتْ)
از طوایف ناحیۀ مکران و مرکب از 3000 خانوار است. رئیس طایفه در چاه بهار اقامت دارد. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 100)
لغت نامه دهخدا
(دی دَ / دْ)
عمل دیدبان:
چو آن سرو روان شد کاروانی
ز تاک سرو میکن دیدبانی.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(دُ زَ)
دارای دو زبان بودن، منافقی و ریاکاری و نفاق. (ناظم الاطباء). رجوع به دوزبان شود
لغت نامه دهخدا
(شُ تُ)
اشتربانی. عمل شتربان. ساربانی. جمالی. ساروانی. نگهبانی شتر:
به شتربانی و گله داری
کردی آهستگی و هشیاری.
نظامی.
رجوع به اشتربانی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
ناطور. (دستوراللغه). دشتوان. پاکار. نگاهبان دشت. پاسبان کشتزارو مزرعه. مأمور محلی ده که وظیفۀ او حفاظت مزارع دهقانان از ویرانی و دستبرد این و آن است و در بعضی نقاط امور آبیاری را نیز سرپرستی می کند:
چو در سبزه دید اسب را دشتبان
گشاده زبان شد دمان و دنان.
فردوسی.
کجا پیشکار شبانان ماست
برآوردۀ دشتبانان ماست.
فردوسی.
چرا گوش این دشتبان کنده ای
همان اسب در کشت افکنده ای.
فردوسی.
چو از دشتبان آن سخنها شنید
به نخجیرگه بر پی شیر دید.
فردوسی.
سته شد ز هومان به گرز گران
زدش دشتبانی به مازندران.
(گرشاسبنامه).
چو آن دشتبانان شوریده راه
شنیدند یک یک سخنهای شاه.
نظامی.
نوای چکاوک به از بانگ رود
برآورده با دشتبانان سرود.
نظامی.
پی گور کز دشتبانان گم است
ز نامردمیهای این مردم است.
نظامی.
شنیده ام که فقیهی به دشتبانی گفت
که هیچ خربزه داری رسیده گفت آری.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان دماوند. سکنۀ آن 100 تن. آب آن از چشمه سار. محصول آنجا غلات و بنشن و میوه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دشتبان
تصویر دشتبان
نگهبان و پاسبان کشت زار و مزارع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلتبانی
تصویر غلتبانی
حالت و کیفیت غلتبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتربانی
تصویر شتربانی
شغل شتربان نگهبانی شتر ساربانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشتیبانی
تصویر پشتیبانی
یاری یارمندی، کمک مدد مظاهرت
فرهنگ لغت هوشیار
دستوانه سوار، دستکش چرمین که بازداران بدست کنند تا از آسیب چنگال باز مصون مانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتربانی
تصویر اشتربانی
شتربانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتباهی
تصویر اشتباهی
بد گمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلتبانی
تصویر قلتبانی
دیوثی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دشت بان
تصویر دشت بان
((دَ))
نگاهبان دشت، پاسبان کشتزار و مزرعه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشتیبانی
تصویر پشتیبانی
یاری، حمایت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشتیبانی
تصویر پشتیبانی
تضمین، حمایت
فرهنگ واژه فارسی سره
پالیزبان، فالیزبان، لته بان، ناطور
فرهنگ واژه مترادف متضاد