نام یکی از دهستانهای بخش طبس شهرستان فردوس است که در شمال طبس واقع و حدود آن بشرح زیر است: از خاور به دهستان اصفهک، از باختر به کویر لوت، شمال به دهستان کریت و یخاب و از جنوب به دهستان ده محمد. آب آن از قنوات تأمین می شود. این دهستان از 25 آبادی تشکیل شده و در حدود 4382 تن جمعیت دارد. بزرگترین ده آن میان آباد است با 239 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
نام یکی از دهستانهای بخش طبس شهرستان فردوس است که در شمال طبس واقع و حدود آن بشرح زیر است: از خاور به دهستان اصفهک، از باختر به کویر لوت، شمال به دهستان کریت و یخاب و از جنوب به دهستان ده محمد. آب آن از قنوات تأمین می شود. این دهستان از 25 آبادی تشکیل شده و در حدود 4382 تن جمعیت دارد. بزرگترین ده آن میان آباد است با 239 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد. واقع در 9هزارگزی جنوب خاوری مشهد و 3هزارگزی جنوب باختری کشفرود، با 306 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد. واقع در 9هزارگزی جنوب خاوری مشهد و 3هزارگزی جنوب باختری کشفرود، با 306 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
حیرانی. تحیر. درماندگی. راه به جائی نداشتن. بیچارگی: در گردش خویش اگر مرا دست بدی خود را برهاندمی ز سرگردانی. خیام. ز سرگردانی تست اینکه پیوست به هر نااهل و اهلی میزنم دست. نظامی. همچو گویی کرده ای گم پا و سر این چه سرگردانی است ای بی خبر. عطار. ذکر سودای زلیخاپیش یوسف کرده اند حال سرگردانی آدم به رضوان گفته اند. سعدی. سر عاشق که نه خاک در معشوق بود کی خلاصش بود از محنت سرگردانی. حافظ
حیرانی. تحیر. درماندگی. راه به جائی نداشتن. بیچارگی: در گردش خویش اگر مرا دست بدی خود را برهاندمی ز سرگردانی. خیام. ز سرگردانی تست اینکه پیوست به هر نااهل و اهلی میزنم دست. نظامی. همچو گویی کرده ای گم پا و سر این چه سرگردانی است ای بی خبر. عطار. ذکر سودای زلیخاپیش یوسف کرده اند حال سرگردانی آدم به رضوان گفته اند. سعدی. سر عاشق که نه خاک در معشوق بود کی خلاصش بود از محنت سرگردانی. حافظ