- دستگرد
- دستجرد، تسبیح
معنی دستگرد - جستجوی لغت در جدول جو
- دستگرد
- قریه، زمین زراعتی
- دستگرد
- قریه، زمین و ملک زراعتی، دسکره، بنایی کوشک مانند که بر گرد خانه ها باشد
- دستگرد ((دَ گِ))
- قریه، زمین ناهموار، زمین و ملک زراعتی، بنایی مانند کوشک که گرد آن خانه ها باشد، دستگره، دسکره، دستجرد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عمل دست به دست گرداندن، چیزی که بعاریت گیرند
دزدی
دستگرد
یار، مددکار، معاون، دستیار
دستگرد، قریه، زمین و ملک زراعتی، دسکره، بنایی کوشک مانند که بر گرد خانه ها باشد
دزدی، چپاول، غارت، تردستی، چیرگی، تصرف، پیشی و سبق بردن
دستبرد از چیزی بردن: کنایه از بر چیزی پیشی گرفتن،برای مثال تکاور دستبرد از باد می برد / زمین را دور چرخ از یاد می برد (نظامی۲ - ۱۴۵)
دستبرد زدن: دزدی کردن، چیزی را ربودن، غارت کردن، حمله و هجوم بردن
دستبرد از چیزی بردن: کنایه از بر چیزی پیشی گرفتن،
دستبرد زدن: دزدی کردن، چیزی را ربودن، غارت کردن، حمله و هجوم بردن
((دَ گِ))
فرهنگ فارسی معین
قریه، زمین ناهموار، زمین و ملک زراعتی، بنایی مانند کوشک که گرد آن خانه ها باشد، دستگره، دسکره
((دَ گِ))
فرهنگ فارسی معین
قریه، زمین ناهموار، زمین و ملک زراعتی، بنایی مانند کوشک که گرد آن خانه ها باشد، دسکره، دستجرد
آنکه دست سازد خالق ید
حق الزحمه، حقوق، اجرت
توقیف
اخلال، تحریف
ماحصل
لعل و مروارید و امثال آنرا گویند که زنان بر رشته کشند و بر دست بندند، دستینه زنان آلاتی که زنان در دست کنند، زینت از طلا و غیره
یار مدد کار ممد معاون
وزارت، وزیری
اره دستی
آنکه کار دستی انجام دهد، آنچه که با دست انجام دهند
مزدوری که به تازی اجرت گویند، اجرت کار، حق الزحمه
یاری و مددکاری
گرفتن دست کسی به اعانت، دستیاری، کمک، یاری
آلتی از چوب یا فلز یا از شیشه که برای گشودن و بستن در بر در نصب کنند، دستگیره خطر در قطار
مدد کارانه