دستمال کسی است که به شما کمک می کند و دائم همراه شماست یا اوقات بیشتری از شبانه روز را با او می گذرانید. این شخص هم می تواند همسرتان باشد و هم خدمتکار و هم معاون یا منشی اداری، به هر حال او کسی است که هر کار که بخواهید بکنید باید به کمک او انجام دهید یا لا اقل از آن چه می کنید مطلع و آگاه می شود. اگر ببینید دستمال پاک و تمیز و اطو کرده ای دارید یا در جیب خود نهاده اید از خدمت و صداقت شخصی با خصائص گفته شده بهره مند می گردید و او کسی است که امتیاز دارد و صادق و خدمتگزار است ولی اگر دستمال شما چرک و کثیف و مچاله باشد او هست ولی امتیازات لازم را ندارد و فاقد صداقت است. اما گرفتن و دادن دستمال تعبیری کاملا متفاوت دارد. چنانچه کسی دستمال به شما داد شما را ناراحت و آزرده می کند و افسردگی می یابید. او غم به شما نمی دهد اما موجب تکدرخاطرتان می گردد و اگر شما به کسی دستمال دادید این شما هستید که او را اندوهگین و مکدر می کنید.
دستمال کسی است که به شما کمک می کند و دائم همراه شماست یا اوقات بیشتری از شبانه روز را با او می گذرانید. این شخص هم می تواند همسرتان باشد و هم خدمتکار و هم معاون یا منشی اداری، به هر حال او کسی است که هر کار که بخواهید بکنید باید به کمک او انجام دهید یا لا اقل از آن چه می کنید مطلع و آگاه می شود. اگر ببینید دستمال پاک و تمیز و اطو کرده ای دارید یا در جیب خود نهاده اید از خدمت و صداقت شخصی با خصائص گفته شده بهره مند می گردید و او کسی است که امتیاز دارد و صادق و خدمتگزار است ولی اگر دستمال شما چرک و کثیف و مچاله باشد او هست ولی امتیازات لازم را ندارد و فاقد صداقت است. اما گرفتن و دادن دستمال تعبیری کاملا متفاوت دارد. چنانچه کسی دستمال به شما داد شما را ناراحت و آزرده می کند و افسردگی می یابید. او غم به شما نمی دهد اما موجب تکدرخاطرتان می گردد و اگر شما به کسی دستمال دادید این شما هستید که او را اندوهگین و مکدر می کنید.
نعت مفعولی از استماله. بسوی خود میل داده شده. (از منتهی الارب). مایل و خم شده. (از اقرب الموارد) ، تسلی و دل آسا نموده شده. (از منتهی الارب). کسی که دل او را بدست آورده باشند. (از اقرب الموارد). رجوع به استماله شود
نعت مفعولی از استماله. بسوی خود میل داده شده. (از منتهی الارب). مایل و خم شده. (از اقرب الموارد) ، تسلی و دل آسا نموده شده. (از منتهی الارب). کسی که دل او را بدست آورده باشند. (از اقرب الموارد). رجوع به استماله شود
مخفف دستمال. روپاک. مندیل. رجوع به دستمال شود: هر دم کلاه و کفش به بازار می کنم دسمال اکثر از سر دستار می کنم. نظام قاری (دیوان ص 25). کار دسمال ازو همی آید لیک دور است از تمیز و وقار. نظام قاری (دیوان ص 35)
مخفف دستمال. روپاک. مندیل. رجوع به دستمال شود: هر دم کلاه و کفش به بازار می کنم دسمال اکثر از سر دستار می کنم. نظام قاری (دیوان ص 25). کار دسمال ازو همی آید لیک دور است از تمیز و وقار. نظام قاری (دیوان ص 35)
دست مالیده شدن: که امروز الفاظ القاب دسمال شده است. (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 173). - دستمال شده، چیزی خشک شده که به مالش دست پوست آن بریزد چنانکه خوشه های گندم
دست مالیده شدن: که امروز الفاظ القاب دسمال شده است. (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 173). - دستمال شده، چیزی خشک شده که به مالش دست پوست آن بریزد چنانکه خوشه های گندم
دلجویی، گوشمالی، نوازش، دل بردن، پیمایش پیمودن به دست یا به گز کسی را بسخن خویش بسوی خود خواندن دلجویی کردن دل گرم کردن کسی را، نرمی کردن، دلجویی نوازش، مایل شدن میل کردن بسویی، بمعنی گوشمالی گرفته شده: (هستم از استمالت دوران چون شتر مرغ عاجز و حیران) (سنائی)
دلجویی، گوشمالی، نوازش، دل بردن، پیمایش پیمودن به دست یا به گز کسی را بسخن خویش بسوی خود خواندن دلجویی کردن دل گرم کردن کسی را، نرمی کردن، دلجویی نوازش، مایل شدن میل کردن بسویی، بمعنی گوشمالی گرفته شده: (هستم از استمالت دوران چون شتر مرغ عاجز و حیران) (سنائی)