معنی استمال - لغت نامه دهخدا
معنی استمال
- استمال(مُ دَ / دِ رَ / رِ)
- کور کردن چشم کسی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
واژههای مرتبط با استمال
استمهال
- استمهال
- مولش خواهی (مولش مهلت) زمان خواستن درنگ جستن زمان خواستن مهلت خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
استملا
- استملا
- نوشتن خواستن، یاد نویساندن ازیاد چیزی نویسانیدن خواستن املا کردن، خواستن املا پرسیدن، یا استملا حدیث. خواستار گفتن حدیث شدن، از کسی برای نوشتن، ازیاد چیزی نویسانیدن خواستن املا کردن، خواستن املا پرسیدن، یا استملا حدیث. خواستار گفتن حدیث شدن، از کسی برای نوشتن
فرهنگ لغت هوشیار
استماله
- استماله
- دلجویی، گوشمالی، نوازش، دل بردن، پیمایش پیمودن به دست یا به گز
فرهنگ لغت هوشیار