جدول جو
جدول جو

معنی دستاقی - جستجوی لغت در جدول جو

دستاقی(دُ)
منسوب به دستاق در معنی زندان. زندانی. حبسی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دستاویز
تصویر دستاویز
وسیله، بهانه، هر چیزی که آن را وسیله و آلت دست قرار بدهند، دست پیچ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دستاق
تصویر دستاق
حبس و بند، زندانی با کند و زنجیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دسترسی
تصویر دسترسی
قدرت، توانایی، قدرت دست یافتن به چیزی، توانگری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بستانی
تصویر بستانی
باغبان، مربوط به بستان مثلاً گیاهان بستانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استاخی
تصویر استاخی
گستاخی، بی پروایی، جسارت، بی شرمی، وقاحت
فرهنگ فارسی عمید
(رُ)
علی بن مسعود. او راست: حل المشکلات فی شرح بعض الابیات (طبیعیات) ، چ هند. (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
بندی و محبوس. (آنندراج). محبوس. در قید. در زنجیر. (ناظم الاطباء) :
شدم دستاق ترک روز و شب در خانه زینی
تبسم حقۀ لعلی تغافل عشوه آئینی.
فطرت (از آنندراج).
ز هیبت تو نموده ست دست و پا را گم
بدان طریق که در زیر تیغ کین دستاق.
میرزا طاهر وحید (از آنندراج).
- دستاق ساختن، بندی و اسیر کردن. محبوس کردن. زندانی کردن:
ای داور دادگر حدیثی
گویم که کنی هزار تحسین
دیروز که ساختند دستاق
ما را در سلک آن ملاعین
شطرنج من اوفتاد بی مرد
من مانده پیاده و نه فرزین.
باقر کاشی (از آنندراج).
، توسعاً، زندان. محبس
لغت نامه دهخدا
دوستاغی، دوستاخی، زندانی، محبوس، مسجون، بندی، حبسی، (یادداشت مؤلف)، رجوع به دوستاق شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
گویا جامه ای بوده که از وی دستار می کردند. (یادداشت مرحوم دهخدا). چیزی که از در دستار و برای ترتیب دادن دستار و عمامه باشد: از وی (از بم کرمان) کرباس و جامه و دستاری و خرمای خیزد. (حدود العالم)، که دستار بر سر بندد و دارد. دارای دستار. نظیر عمامه ای و کلاهی
لغت نامه دهخدا
پارسی تازی گشته بوستانی کاشته منسوب به بستان بوستانی: گیاه بستانی، باغبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دسترسی
تصویر دسترسی
قدرت و توانائی
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به داستان. قصه یی روایی اساطیری، مقابل تاریخی: جمشید پادشاهیست داستانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستکاری
تصویر دستکاری
با دست کار کردن، صنعت یدی، دست بردن در چیزی تصرف کردن، مرمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستمالی
تصویر دستمالی
عمل دست مالیدن به چیزی، استعمال چیزی و مبتذل نمودن آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستوری
تصویر دستوری
وزارت، وزیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستیاری
تصویر دستیاری
مددکاری، حمایت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درباقی
تصویر درباقی
باقیمانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستاویز
تصویر دستاویز
وسیله، بهانه
فرهنگ لغت هوشیار
معلمی آموزگاری استاد بودن، بالاترین مقام آموزشی دانشگاه پایین تر از آن دانشیاری است، حذاقت مهارت ماهری نیک دانی، زیرکی حیله تدبیر چاره مکر
فرهنگ لغت هوشیار
دلیری جرات جسارت بی پروایی تهور، شوخی بی ادبی، لجاجت، محرمی یگانگی خودمانی شدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستاق
تصویر دستاق
محبوس، درقید، در زنجیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بستاخی
تصویر بستاخی
گستاخی، بی پروائی، جسارت، دلیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستاق
تصویر دستاق
((دُ))
محبوس، بندی، زندانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دستامد
تصویر دستامد
حاصل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دستاویز
تصویر دستاویز
بهانه، وسیله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دستبری
تصویر دستبری
اخلال، تحریف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دستواری
تصویر دستواری
اقتدار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دستوری
تصویر دستوری
آمرا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دستیابی
تصویر دستیابی
میل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از استادی
تصویر استادی
اجتهاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دستاور
تصویر دستاور
حاصل
فرهنگ واژه فارسی سره
آخوند، شیخ، معمم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اسیر، بندی، زندانی، گرفتار، محبوس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بند، بندیخانه، حبس، زندان، سجن، محبس، هلفدونی
فرهنگ واژه مترادف متضاد