عاقل. هوشمند. ذهین. زیرک. (ناظم الاطباء). خادش. درّاک. شاعر. فقیه. (منتهی الارب). فهم فهیم. (دهار). مدرک. مدرکه. ندس. (منتهی الارب) : این دو کس باید که از همه مردان جهان کاملتر وعاقلتر و دریابنده تر باشند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 92 و 93). مادریابندۀ طریقۀ شما نیستیم. (انیس الطالبین ص 188). اعقال، دریابنده کردن سخن. و رجوع به دریافتن شود، از صفات باری تعالی است: مهربان است و بخشایندۀ بزرگ است و غالب دریابنده است و قاهر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 316)
عاقل. هوشمند. ذهین. زیرک. (ناظم الاطباء). خادش. دَرّاک. شاعر. فقیه. (منتهی الارب). فَهِم فهیم. (دهار). مدرک. مدرکه. نَدِس. (منتهی الارب) : این دو کس باید که از همه مردان جهان کاملتر وعاقلتر و دریابنده تر باشند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 92 و 93). مادریابندۀ طریقۀ شما نیستیم. (انیس الطالبین ص 188). اعقال، دریابنده کردن سخن. و رجوع به دریافتن شود، از صفات باری تعالی است: مهربان است و بخشایندۀ بزرگ است و غالب دریابنده است و قاهر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 316)
دریابنده بودن. حالت و چگونگی دریابنده. عمل دریافتن. دریافت. فهم. ادراک. اندریافت: هر دبیر که ذکاء و دریابندگی و خرد او بر این جمله باشد جز معلمی را نشاید. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 31). و رجوع به دریابنده و دریافتن شود
دریابنده بودن. حالت و چگونگی دریابنده. عمل دریافتن. دریافت. فهم. ادراک. اندریافت: هر دبیر که ذکاء و دریابندگی و خرد او بر این جمله باشد جز معلمی را نشاید. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 31). و رجوع به دریابنده و دریافتن شود
دریافتن. اشعار داشتن. التفات کردن وترمیم و مرمت نمودن و سر و سامان دادن: شغل همه درسنجی داد همه بستانی کار همه دریابی حق همه بگزاری. منوچهری. و رجوع به دریافتن شود، آویختن ومعلق شدن. (از ناظم الاطباء). ولی در لسان العجم شعوری (ج 1 ورق 422) به معنی ’ آویختن و صلب کردن’ آمده که بقرینۀ صلب کردن، معنی بدار کشیدن میدهد
دریافتن. اشعار داشتن. التفات کردن وترمیم و مرمت نمودن و سر و سامان دادن: شغل همه درسنجی داد همه بستانی کار همه دریابی حق همه بگزاری. منوچهری. و رجوع به دریافتن شود، آویختن ومعلق شدن. (از ناظم الاطباء). ولی در لسان العجم شعوری (ج 1 ورق 422) به معنی ’ آویختن و صلب کردن’ آمده که بقرینۀ صلب کردن، معنی بدار کشیدن میدهد
دریابنده. مدرک. ادراک کننده. (از فرهنگ فارسی معین) : واجب الوجود بزرگترین اندریابنده ای است مر بزرگترین اندریافته را که خود است تمامترین اندریافتن دایم به آن بهاء و به آن عظمت... (دانشنامه علایی چ احمد خراسانی ص 131). هرکه او زنده است و بی آفت است او شنواست و بیناست و اندر یابندۀ چیزهاء اندر یافتنی است... و درست کردیم که صانع قدیم زنده است و مر او را آفتی نیست، دانستیم که شنوا و بیناست و اندریابندۀ چیزهاء اندریافتنی است. (جامعالحکمتین ص 56). و چون همی گویند که باید که خدا بینا یا اندریابندۀ چیزهاء اندریافتنی باشد. (جامعالحکمتین ص 56)
دریابنده. مدرک. ادراک کننده. (از فرهنگ فارسی معین) : واجب الوجود بزرگترین اندریابنده ای است مر بزرگترین اندریافته را که خود است تمامترین اندریافتن دایم به آن بهاء و به آن عظمت... (دانشنامه علایی چ احمد خراسانی ص 131). هرکه او زنده است و بی آفت است او شنواست و بیناست و اندر یابندۀ چیزهاء اندر یافتنی است... و درست کردیم که صانع قدیم زنده است و مر او را آفتی نیست، دانستیم که شنوا و بیناست و اندریابندۀ چیزهاء اندریافتنی است. (جامعالحکمتین ص 56). و چون همی گویند که باید که خدا بینا یا اندریابندۀ چیزهاء اندریافتنی باشد. (جامعالحکمتین ص 56)
به معنی سنار و آن تنک آبی را گویند از دریا که تهش نمایان باشد و گل داشته باشد تا کشتی بر آن بند شود و بایستد و نگذرد. (آنندراج) ، بندر و کشتی گاه. (ناظم الاطباء) ، کارخانه ای که در آن کشتیها را تعمیر می کنند. (ناظم الاطباء)
به معنی سنار و آن تنک آبی را گویند از دریا که تهش نمایان باشد و گل داشته باشد تا کشتی بر آن بند شود و بایستد و نگذرد. (آنندراج) ، بندر و کشتی گاه. (ناظم الاطباء) ، کارخانه ای که در آن کشتیها را تعمیر می کنند. (ناظم الاطباء)