- درویش
- گدا، خواهنده از درها، بی بضاعت، بی چیز، مفلس
معنی درویش - جستجوی لغت در جدول جو
- درویش
- صوفی، کنایه از کسی که به اندک مایه از مال دنیا قناعت می کند، کنایه از تهیدست، بینوا، فقیر
- درویش ((دَ))
- فقیر، تهیدست، صوفی، قلندر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فقر تهی دستی افلاس مقابل توانگری مالداری، زهد گوشه نشینی، عرفان قلندری تصوف
تهیدستی، فقر، گوشه نشینی، تصوف
فقر، تهیدستی، گوشه نشینی، تصوف، عرفان
جمع درویش
بینوایی تهی دستی، گدایی کدیه سوال
بسیار و فراوان
تعطیل
کوتاهی تنبلی در کار اهمال سستی فرویش
اهمال، قصور، درنگ، تنبلی
درنگ، تاخیر، غفلت، قصور و اهمال در کاری، برای مثال گه از لب شربتی ندهی، به کشتن همی نمی ارزم / چرا در کارهات آخر چنین فرویش می باشد؟ (امیرخسرو - ۲۲۶) ، غافل، اهمال کننده
تاخیر، غفلت
درنگ، تأخیر، غفلت، غافل، اهمال کننده
انبوه، بسیار، زیاد، فراوان، به طور فراوان، موفّر، جزیل، اورت، به غایت، کثیر، غزیر، موفور، عدیده، وافر، بی اندازه، مفرط، معتدٌ به، خیلی، متوافر
درفش، افزار کفشدوزان
عمل روییدن نمو
آلت کفش دوزی که با آن چرم را سوراخ می کنند، نشتر حجام
((دِ رُ))
فرهنگ فارسی معین
درفش، آلتی آهنین و نوک تیز شبیه جوالدوز اما ضخیم تر از آن با دسته ای چوبی که کفّاشان از آن برای سوراخ کردن چرم و دوخت و دوز کفش استفاده می کنند
عمل روییدن، نمو
فقیرانه
آنکه طبعا درویش است، صادق، ساده بی آلایش
مانند درویشان، به طریق درویشان، در هیئت درویشان، فقیرانه
درویش و صوفی نبودن، ظاهرا درویش و صوفی بودن و برخلاف اصول درویش و، برخلاف مروت و انسانیت با دوستان و معاشران رفتار کردن، مقید و متکلف و اهل آداب و رسوم بودن
آنکه درویش وصوفی نباشد، آنکه ظاهرا درویش وصوفی است ولی برخلاف اصل درویشی عمل کند: اعتقادی بنما و بگذر بهر خدا تا ندانی که درین خرقه چه نا درویشم، (حافظ)، کسی که برخلاف مروت و انسانیت با دوستان و معاشران رفتار کند نا رفیق، آدم مقید و متکلف و اهل اتیکت و آداب و رسوم
آنکه درویش نباشد، کسی که درویش باشد اما خلاف اصول درویشی عمل کند، آنکه با رفیقان و دوستان خود برخلاف مرّوت و انصاف رفتار کند