جدول جو
جدول جو

معنی درونسو - جستجوی لغت در جدول جو

درونسو
(دَ)
سوی درون. سمت داخل. جانب داخلی. مقابل برونسو. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
لاف یکرنگی مزن تا از صفت چون آینه
از درونسو تیرگی داری و بیرونسو صفا.
خاقانی.
تا نگارستان نخوانی طارم ایام را
کز برونسو زرنگار است از درونسو خاکدان.
خاقانی.
یار از برون پرده بیداربخت بردر
خاقانی ازدرونسو همخوابۀ خیالش.
خاقانی.
اگر نه دشمن خویشی چه می باید همه خود را
درونسو شسته جان کندن برونسو ناروا رفتن.
خاقانی.
ز گور نفس اگر بررست خار الحمد ﷲگو
برونسو خار دیدستی درونسو بین گلستانش.
خاقانی.
چو شمع از درونسو جگر سوختن
برونسو ز شادی برافروختن.
نظامی.
زنان مانند ریحان سفالند
درونسو خبث و بیرونسو جمالند.
نظامی.
از درونسو آشنا و از برون بیگانه وش
این چنین زیباروش کم می بود اندر جهان.
(انیس الطالبین نسخۀ خطی ص 43)
لغت نامه دهخدا
درونسو
سوی درون، جانب، داخلی
تصویری از درونسو
تصویر درونسو
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برون سو
تصویر برون سو
طرف بیرون چیزی، جهت خارجی چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درونده
تصویر درونده
درو کننده، دروگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درون سو
تصویر درون سو
سمت درونی چیزی، طرف درون چیزی یا جایی، جهت داخلی
فرهنگ فارسی عمید
(بِ / بُ)
بیرونسو. سوی بیرون. جانب بیرون. جانب وحشی. سمت خارج. مقابل درون سو:
موی سر جغبوت و جامه ریمناک
از برونسو باد سرد و بیمناک.
رودکی.
نارنج چو دو کفۀ سیمین ترازو
هر دو ز زر سرخ طلی کرده برونسو.
منوچهری.
اگرچه درون سخن نیک بود از برونسو گمان به زشتی برند. (قابوسنامه).
اگر نه دشمن خویشی چه میباید همه خود را
درونسو شسته جان کندن برونسو ناروا رفتن.
خاقانی.
چو شمع از درونسو جگر سوختن
برونسو ز شادی برافروختن.
نظامی.
اگر در تنت مزه نماند برونسوی ترا مزه دهیم. (کتاب المعارف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از درونده
تصویر درونده
آنکه علف و غله را درو کند درو کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرونوس
تصویر چرونوس
روسی برابر با ده روبل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
کسی که براستی سخن نگوید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برونشو
تصویر برونشو
راه بیرون شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درونسل
تصویر درونسل
بچه و فرزند زادولد زه وزای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برونسو
تصویر برونسو
جانب بیرون، سمت خارج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درونسل
تصویر درونسل
((دَ رُّ نَ))
بچه و فرزند، زاد و ولد، زه و زاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
کاذب، دروغ گوینده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
کذاب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
Dishonest, Lying, Untruthful
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
malhonnête, menteur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
tidak jujur, pembohong, bohong
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
ทุจริต , โกหก , ไม่จริง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
mdanganyifu, mropok
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
dürüst olmayan, yalancı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
부정직한 , 거짓말하는 , 거짓된
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
不正直な , 嘘の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
שקרן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
बेईमान , झूठा , झूठा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
unehrlich, lügnerisch, unaufrichtig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
oneerlijk, leugenachtig, onwaar
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
deshonesto, mentiroso, falso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
disonesto, bugiardo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
desonesto, mentiroso, falso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
不诚实的 , 撒谎的 , 不真实的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
nieuczciwy, kłamliwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
нечесний , брехливий , неправдивий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
нечестный , лживый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دروغگو
تصویر دروغگو
অসৎ , মিথ্যাবাদী , মিথ্যাবাদী
دیکشنری فارسی به بنگالی