سوی درون. سمت داخل. جانب داخلی. مقابل برونسو. (یادداشت مرحوم دهخدا) : لاف یکرنگی مزن تا از صفت چون آینه از درونسو تیرگی داری و بیرونسو صفا. خاقانی. تا نگارستان نخوانی طارم ایام را کز برونسو زرنگار است از درونسو خاکدان. خاقانی. یار از برون پرده بیداربخت بردر خاقانی ازدرونسو همخوابۀ خیالش. خاقانی. اگر نه دشمن خویشی چه می باید همه خود را درونسو شسته جان کندن برونسو ناروا رفتن. خاقانی. ز گور نفس اگر بررست خار الحمد ﷲگو برونسو خار دیدستی درونسو بین گلستانش. خاقانی. چو شمع از درونسو جگر سوختن برونسو ز شادی برافروختن. نظامی. زنان مانند ریحان سفالند درونسو خبث و بیرونسو جمالند. نظامی. از درونسو آشنا و از برون بیگانه وش این چنین زیباروش کم می بود اندر جهان. (انیس الطالبین نسخۀ خطی ص 43)
فرانسوی چینما جسمی که از تخمیر گلسنگها بوسیله ادرار یا بمجاورت آمونیاک و کربنات و پتاس ایجادشود. تورنسل در محیط اسیدی برنگ سرخ و در محیط قلیایی برنگ آبی در آید
جسمی که از تخمیر گل سنگ ها به وسیله ادرار یا به مجاورت آمونیاک و کربنات و پتاس ایجاد می شود. تورنسل در محیط اسیدی به رنگ سرخ و در محیط قلیایی به رنگ آبی درآید
مادۀ رنگی آلی حاصل از تخمیر گل سنگ ها در ادرار یا در آب آمونیاکی و کربنات دوپتاس که این جسم در محیط اسیدی سرخ رنگ و در محیط های قلیایی آبی رنگ می شود و برای شناسایی اسیدها و بازها در آزمایشگاه کاربرد دارد