- درواس
- سگ گاوی، شیر رام، مرد دلیر، ستبر گردن
معنی درواس - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مایحتاج ضروری، لازم
سرنگون واژگون
استواری درستی ثبات، صحت سلامت
شیر درنده
چهار چوب در سرای و خانه، چهار جانب در خانه
یونانی تازی گشته سداب از گیاهان
دستمالی، لمس
دربای، ضروری، مورد حاجت، سزاوار
استوار، محکم، بادوام، ستوار، مستحکم، متأکّد، مدغم، مرصوص، حصین
تندرست، سالم، بی عیب،برای مثال چون که نالنده بدو گستاخ شد / تندرستی آمد و درواخ شد (رودکی - ۵۳۵)
کسی که از بیماری برخاسته و تندرست شده
تندرست، سالم، بی عیب،
کسی که از بیماری برخاسته و تندرست شده
دربان، آنکه جلو در سرا و کاخ نگهبانی کند، نگهبان در
آویخته، سرنگون، سرگردان، سرگشته، درواژ، دروا، اندروا
آویخته، سرنگون، سرگردان، سرگشته، درواه، دروا، اندروا
چهار طرف در خانه، چهارچوبه که در را میان آن کار می گذارند، چهارچوب در، برای مثال درواز و دریواس فرو گشت و برآمد / بیم است که یک بار فرود آید دیوار (رودکی - لغت نامه - دریواس)
لیف شوی مالان و جولاهگان و کفشدوزان و آن گیاهی است که مانند جاروب بندند و بدان آب و آهار و شوربا بر جامه ای که بافند پاشند، زنجبیل شامی
ترس، بیم
دستمالی، لمس
((غَ یا غُ))
فرهنگ فارسی معین
لیف شوی مالان و جولاهگان و کفشدوزان و آن گیاهی است که مانند جاروب بندند و بدان آب و آهار و شوربا بر جامه ای که بافند پاشند، غرواش، غورواشی، غورواشه، زنجبیل شامی
پرواسیدن، برای مثال به عدل او بود از جور بدکنش رستن / به خیر او بود از شر این جهان پرواس (ناصرخسرو - مجمع الفرس - ۲۳۲)
جمع درس
محتاج الیه، حاجت سرنگون، آویخته
گندمکوبی خرمن کوبی
شیر درنده، مرد دلاور و شجاع
کله پز
آویخته، سرنگون، سرگردان، سرگشته، درواژ، درواه، اندروا، برای مثال رهروان چون آفتاب آزاد و خندان رفته اند / من چرا چون ذره سرگردان و دروا مانده ام (خاقانی - ۹۰۶)
ریواس، گیاهی علفی و پایا با ساقه های نازک سفید و ترش مزه که مصرف خوراکی دارد، چکری، زرنیله، ریواج، ریباس
کله فروش، کله پز