معنی درواخ درواخ استوار، محکم، بادوام، ستوار، مستحکم، متأکّد، مدغم، مرصوص، حصینتندرست، سالم، بی عیب، برای مثال چون که نالنده بدو گستاخ شد / تندرستی آمد و درواخ شد (رودکی - ۵۳۵)کسی که از بیماری برخاسته و تندرست شده تصویر درواخ فرهنگ فارسی عمید