به معنی درهم است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به معنی درهم باشد و آن زری است رایج و وزنی است معروف. (برهان) (جهانگیری). درم. رجوع به درهم و درم شود
به معنی درهم است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به معنی درهم باشد و آن زری است رایج و وزنی است معروف. (برهان) (جهانگیری). درم. رجوع به درهم و درم شود
مخلوط، آمیخته، آشفته، شوریده درهم برهم: درهم و برهم، درهم ریخته، آشفته، شوریده، مشوش، نامنظم درهم شدن: مخلوط شدن، آمیخته شدن، آشفته شدن، کنایه از افسرده شدن درهم کردن: مخلوط کردن، آمیخته کردن درهم کشیدن: به هم کشیدن، ترنجیده ساختن روی درهم کشیدن: چین بر چهره و ابرو افکندن، رو ترش کردن
مخلوط، آمیخته، آشفته، شوریده دَرهَم برهم: دَرهَم و برهم، دَرهَم ریخته، آشفته، شوریده، مشوش، نامنظم دَرهَم شدن: مخلوط شدن، آمیخته شدن، آشفته شدن، کنایه از افسرده شدن دَرهَم کردن: مخلوط کردن، آمیخته کردن دَرهَم کشیدن: به هم کشیدن، ترنجیده ساختن روی دَرهَم کشیدن: چین بر چهره و ابرو افکندن، رو ترش کردن
پول نقد، سکه، سکۀ نقره، واحد پول کشور امارات متحدۀ عربی، واحد پول از اوایل اسلام تا دورۀ مغول، واحد اندازه گیری وزن با مقدارهای متفاوت، درهم شرعی: مسکوک نقره با وزنی قریب چهار نخود درهم بغلی: مسکوک نقره با وزنی قریب چهار نخود، درهم شرعی
پول نقد، سکه، سکۀ نقره، واحد پول کشور امارات متحدۀ عربی، واحد پول از اوایل اسلام تا دورۀ مغول، واحد اندازه گیری وزن با مقدارهای متفاوت، درهم شرعی: مسکوک نقره با وزنی قریب چهار نخود درهم بغلی: مسکوک نقره با وزنی قریب چهار نخود، درهم شرعی
جمع واژۀ درهم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). درمها. سکه های نقره. دراهیم: و شروه بثمن بخس دراهم معدوده و کانوا فیه من الزاهدین. (قرآن 20/12). و او را به بهایی اندک، به چند درهم شمرده شده فروختند، و در اوبی تمایل بودند. عبداﷲ زبیر در مکه به امر حکومت قیام کرد، فرمان داد تا دراهم مستدیر سکه زدند و او اول کسی بود که دراهم را بشکل مدور ضرب نمود و قبل از آن دراهم بی نقش و محکوک الخط و ممسوخ السکه بود و از جهت ترکیب کوتاه و ناصاف، عبداﷲ زبیر مدور گردانید آنرا و بر یک روی درهم ’محمد رسول اﷲ’ و بر روی دیگر آن ’امر اﷲ بالوفاء و العدل’ سکه زدند. (رسالۀ اوزان و مقادیر مقریزی). (برادر عبداﷲ زبیر) مصعب نیز دراهمی در عراق بضرب رسانید و هر ده درهم از آن را هفت مثقال قرار داد. (رسالۀ اوزان و مقادیر مقریزی). دوست به دنیی و آخرت نتوان داد صحبت یوسف به از دراهم معدود. سعدی. مکس، دراهم که در جاهلیت در بازاراز بایع می گرفتند. (منتهی الارب). - دراهم اسجاد، دراهمی که بر آنها صورت اصنام بود که آن راسجده می کردند. (منتهی الارب). و رجوع به اسجاد در همین لغت نامه شود. - دراهم القدره، دراهمی بود که منصور حلاج در حدود سالهای 298- 301 هجری قمری در اهواز و دیه های اطراف آن بهمراه طعام و شراب بین مردم تقسیم می کرد. (از خاندان نوبختی مرحوم عباس اقبال ص 116). - دراهم رباعیات، مأمون، دراهمی سکه کرد به مرو قبل از قتل برادرش امین و آن دراهم مسمی به رباعیات بود و تا زمانی چند آن دراهم رواج و روا بود. (رسالۀ اوزان و مقادیر مقریزی). - دراهم سودی، نوعی درهم: معاویه امر به ضرب نمود دراهم سودی را که کمتر از شش دانق بود و بعبارت اخری پانزده قیراط یک حبه یا دو حبه کم بود. (رسالۀ اوزان و مقادیر مقریزی). - دراهم سودیه، دراهم سودی. نوعی درهم: زیادبن ابیه بعضی ازدراهم سودیه را بضرب رسانید و وزن هر ده درهم را هفت مثقال قرارداد و وزن دراهم را بر روی آنها نقش نمود و آن نقود مذکوره جاری مجرای درهم شد. (رسالۀ اوزان و مقادیر مقریزی)، امروزه، بر مطلق نقود و پول اطلاق می شود. (از اقرب الموارد). و رجوع به درهم شود
جَمعِ واژۀ دِرهَم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). درمها. سکه های نقره. دراهیم: و شروه بثمن بخس دراهم معدوده و کانوا فیه من الزاهدین. (قرآن 20/12). و او را به بهایی اندک، به چند درهم شمرده شده فروختند، و در اوبی تمایل بودند. عبداﷲ زبیر در مکه به امر حکومت قیام کرد، فرمان داد تا دراهم مستدیر سکه زدند و او اول کسی بود که دراهم را بشکل مدور ضرب نمود و قبل از آن دراهم بی نقش و محکوک الخط و ممسوخ السکه بود و از جهت ترکیب کوتاه و ناصاف، عبداﷲ زبیر مدور گردانید آنرا و بر یک روی درهم ’محمد رسول اﷲ’ و بر روی دیگر آن ’امر اﷲ بالوفاء و العدل’ سکه زدند. (رسالۀ اوزان و مقادیر مقریزی). (برادر عبداﷲ زبیر) مصعب نیز دراهمی در عراق بضرب رسانید و هر ده درهم از آن را هفت مثقال قرار داد. (رسالۀ اوزان و مقادیر مقریزی). دوست به دنیی و آخرت نتوان داد صحبت یوسف به از دراهم معدود. سعدی. مَکس، دراهم که در جاهلیت در بازاراز بایع می گرفتند. (منتهی الارب). - دراهم اسجاد، دراهمی که بر آنها صورت اصنام بود که آن راسجده می کردند. (منتهی الارب). و رجوع به اسجاد در همین لغت نامه شود. - دَراهِم ُالقُدره، دراهمی بود که منصور حلاج در حدود سالهای 298- 301 هجری قمری در اهواز و دیه های اطراف آن بهمراه طعام و شراب بین مردم تقسیم می کرد. (از خاندان نوبختی مرحوم عباس اقبال ص 116). - دراهم رباعیات، مأمون، دراهمی سکه کرد به مرو قبل از قتل برادرش امین و آن دراهم مسمی به رباعیات بود و تا زمانی چند آن دراهم رواج و روا بود. (رسالۀ اوزان و مقادیر مقریزی). - دراهم سودی، نوعی درهم: معاویه امر به ضرب نمود دراهم سودی را که کمتر از شش دانق بود و بعبارت اخری پانزده قیراط یک حبه یا دو حبه کم بود. (رسالۀ اوزان و مقادیر مقریزی). - دراهم سودیه، دراهم سودی. نوعی درهم: زیادبن ابیه بعضی ازدراهم سودیه را بضرب رسانید و وزن هر ده درهم را هفت مثقال قرارداد و وزن دراهم را بر روی آنها نقش نمود و آن نقود مذکوره جاری مجرای درهم شد. (رسالۀ اوزان و مقادیر مقریزی)، امروزه، بر مطلق نقود و پول اطلاق می شود. (از اقرب الموارد). و رجوع به درهم شود