جدول جو
جدول جو

معنی درنگتن - جستجوی لغت در جدول جو

درنگتن
آویختن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درنگیدن
تصویر درنگیدن
درنگ کردن، دیر کردن، توقف کردن، بازایستادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دانستن
تصویر دانستن
دانایی و آگاهی داشتن، گمان کردن، پنداشتن، به حساب آوردن، برای مثال گر از پیوند او فخریت نبود / چنین دانم که هم عاری نباشد (انوری - ۸۲۰)
تشخیص دادن، برای مثال شب و روز در بحر سودا و سوز / ندانند زآشفتگی شب ز روز (سعدی۲ - ۲۰۸)
شناختن، توانستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرنگون
تصویر سرنگون
سربه پایین، سربه زیر، سرازیر، واژگون، وارو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلنگان
تصویر دلنگان
آویزان، آویخته، آونگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترنگان
تصویر ترنگان
بادرنگبویه، گیاهی یک ساله با برگ های بیضی دندانه دار، گل های بنفش و شاخه های باریک که گل آن مصرف دارویی دارد و برای عطرسازی هم به کار می رود، بادرو، ترنجان، بادرونه، بادرویه، بادرنجبویه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دریگان
تصویر دریگان
یک سوم هر برج
فرهنگ فارسی عمید
(دِ رَ)
دهی است از دهستان بیزکی بخش حومه شهرستان مشهد واقع در 52 هزارگزی شمال باختری مشهد و 5 هزارگزی جنوب کشف رود. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دْرَ / دِرَ)
نامی است که در قدیم به سرزمین سیستان می دادند. (از یسنا ص 61)
لغت نامه دهخدا
تصویری از درنگیدن
تصویر درنگیدن
درنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در گشتن
تصویر در گشتن
اعراض نمودن، ابا نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درجستن
تصویر درجستن
جستن، پریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریگان
تصویر دریگان
صور و اشکال فلکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درخستن
تصویر درخستن
مجروح کردن، داغ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلنگان
تصویر دلنگان
آویخته آونگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانستن
تصویر دانستن
آگاهی داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرنگون
تصویر سرنگون
سر به پایین واژگون نگونسر نگونسار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درسفتن
تصویر درسفتن
مغز گفتن، دخترکی برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درنگیدن
تصویر درنگیدن
((دِ رَ دَ))
درنگ کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درنوشتن
تصویر درنوشتن
((دَ. نِ وِ تَ))
درنوردیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دررفتن
تصویر دررفتن
((دَرَ تَ))
گریختن، گسیختن، از انجام کاری شانه خالی کردن، در انجام معامله ای به توافق رسیدن، جابه جا شدن مفاصل در اثر ضربه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دلنگان
تصویر دلنگان
((دِ لَ))
آویخته، دلنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دانستن
تصویر دانستن
((نِ تَ))
با خبر شدن، شناختن، توانستن، به حساب آوردن، پنداشتن، فهمیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرنگون
تصویر سرنگون
((سَ. نِ))
واژگون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دانستن
تصویر دانستن
فهمیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرنگون
تصویر سرنگون
ساقط
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دانستن
تصویر دانستن
Know
دیکشنری فارسی به انگلیسی
انداختن، فرو کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
داخل کردن، خرد کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از دانستن
تصویر دانستن
знать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دانستن
تصویر دانستن
wissen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دانستن
تصویر دانستن
знати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دانستن
تصویر دانستن
wiedzieć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دانستن
تصویر دانستن
知道
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دانستن
تصویر دانستن
saber
دیکشنری فارسی به پرتغالی