جدول جو
جدول جو

معنی درشته - جستجوی لغت در جدول جو

درشته(دُ رُ تَ / تِ)
زبره. درشت و زبر و غیر نرم از آرد و جز آن، بلغور هر دانه را گویند عموماً، و بلغور گندم را گفته اند خصوصاً، و آن گندمی است که در آسیا ریزند تا خرد و شکسته شود. (لغت محلی شوشتر، خطی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرشته
تصویر فرشته
(دخترانه)
فرشته، پری، فرستاده الهی، ملک، فرستاده آسمانی، موجودی آسمانی، عاقل و برتر از انسان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برشته
تصویر برشته
بریان شده، تف داده شده، هر چیز خوراکی که بدون آب روی آتش بریان شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرشته
تصویر فرشته
موجودی آسمانی و غیر قابل رؤیت که مامور اجرای اوامر الهی است و مرتکب گناه نمی شود، ملک
کنایه از فرد دارای سیرت نیک و پسندیده
کنایه از زن زیبا و مهربان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرشته
تصویر سرشته
خمیر شده، آغشته
فرهنگ فارسی عمید
گردونۀ چهارچرخه ای که با اسب کشیده می شود و سایبان آن باز و بسته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درشتی
تصویر درشتی
بزرگی، در حجم، زبری، ناهمواری، کنایه از تندخویی، برای مثال درشتی کند با غریبان کسی / که نابوده باشد به غربت بسی (سعدی - ۱۲۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درهشته
تصویر درهشته
جود، عطا، کرم، داد و دهش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داشته
تصویر داشته
آنچه در تصرف کسی بوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نرشته
تصویر نرشته
ناریسیده، نارشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرشته
تصویر فرشته
مخلوقی روحانی و آسمانی که نیکو سیرت میباشد و دیده نمیشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرشته
تصویر کرشته
خس و خاشاک: (زمین و آسمانها پر فرشته است تو کی بینی که چشمت پر کرشته است ک) (عطار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرشته
تصویر سرشته
مخلوط شده آغشته، خمیر گشته، آفریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داشته
تصویر داشته
آنچه که در تصرف شخص در آمده، نگاهداشته محفوظ، فرسوده ضایع شده
فرهنگ لغت هوشیار
بریان شده، تف داده بو داده، پخته، هر خوردنی که آنرا بدون آب روی آتش تف داده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درهشته
تصویر درهشته
عطا، کرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درسته
تصویر درسته
تمام، کامل، نا شکسته
فرهنگ لغت هوشیار
روسی گردونه گردونه چهار چرخه که با اسب کشیده شود و اطاقکی برای حمل مسافر دارد که سقف آنرا میتوان بلند کرد و بالای اطاقک پوشاند یا تا کرده خوابانید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درشتر
تصویر درشتر
درشت تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درشتی
تصویر درشتی
سختی و شدت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرشته
تصویر کرشته
((کِ رِ تَ))
خس و خاشاک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرشته
تصویر فرشته
((فِ رِ تِ))
ملک، از موجودات روحانی و ملکوتی که به ستایش خداوند مشغولند و با چشم دیده نمی شوند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرشته
تصویر سرشته
((س رِ تِ))
آمیخته، آغشته، خمیر گشته، آفریده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درشتی
تصویر درشتی
زبری، ناهمواری، ترشرویی
فرهنگ فارسی معین
((دُ رُ کِ))
گردونه چهارچرخه که با اسب کشیده می شود و اتاقکی برای حمل مسافر دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داشته
تصویر داشته
((تِ))
آن چه که در تصرف شخص درآمده، نگاه داشته، محفوظ، دارایی، کهنه، فرسوده، ضایع شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برشته
تصویر برشته
((بِ رِ تِ))
بریان شده، تف داده، بو داده، پخته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درشتی
تصویر درشتی
خشونت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرشته
تصویر فرشته
ملک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برشته
تصویر برشته
Roasted
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برشته
تصویر برشته
жареный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از برشته
تصویر برشته
geröstet
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از برشته
تصویر برشته
смажений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از برشته
تصویر برشته
pieczony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از برشته
تصویر برشته
烤的
دیکشنری فارسی به چینی