معنی درزیگری - جستجوی لغت در جدول جو

درزیگری

لغت نامه دهخدا

بازیگری

شغل و عمل بازیگر

فرهنگ فارسی عمید

درودگری

پیشۀ درودگر، نجاری

فرهنگ فارسی عمید

درزی گری

خیّاطی، عمل دوختن لباس یا چیز دیگر، دوخت و دوز، خیاطت، دوزندگی
حرفۀ خیاط

فرهنگ فارسی عمید

برزگری

کشاورزی، زراعت

فرهنگ فارسی عمید

برزیگر

کشاورز، کشتکار، دهقان
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، برزکار، بزرکار، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزه، ورزی، کشورز، واستریوش، کشتبان

فرهنگ فارسی عمید

درزی گر

درزی، خیاط

فرهنگ فارسی عمید

درودگری

(دُ گَ)

شغل درودگر. حرفۀ درودگر. نجاری و شغل چوب تراشی. (ناظم الاطباء). نجاره. (منتهی الارب) (دهار) : هوشنگ... دیوان را قهر کرد و آهنگری و درودگری و بافندگی پیشه آورد. (نوروزنامه). درودگری کار بوزینه نیست. (کلیله و دمنه). سین چون دندانهای ارۀ درودگری باید. (از راحه الصدور، در تعلیم خط).
- امثال:
از بوزینه درودگری نیاید. (امثال و حکم)

لغت نامه دهخدا

درزیارت

(دَ رَتْ)

دهی است از دهستان گاوکان بخش جبال بارز شهرستان جیرفت واقع در 115 هزارگزی جنوب خاوری مسکون و 6 هزارگزی شمال راه مالرو سبزواران به کروک، با 200 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. زیارتگاهی بنام گذرگاه حضرت امیر دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)

لغت نامه دهخدا

دریاگری

(دَرْ گَ)

عمل دریاگر. ملاحی. کشتیبانی. (ناظم الاطباء) :
از که دریاگری آموخت خیال تومگر
رهنمایش شده این اشک چو پروین من است.
حافظ (از آنندراج)

لغت نامه دهخدا

بازیگری

(گَ)

شعبده. بازی نمودن. چشم بندی. فریب:
به بازیگری تیر بازه ببست
چو شد غرقه پیکانش بگشاد دست.
فردوسی.
جهان بازیگری داند مکن با این جهان بازی
که درمانی بدام او اگر چه تیز پروازی.
ناصرخسرو.
درآمد ببازیگری ساختن
چو گردون به انگشتری باختن.
نظامی.
، خزینۀ دولت. بیت المال. (ناظم الاطباء)

لغت نامه دهخدا

درزگیری

(دَ)

درز گرفتن. مربوط کردن و کمال وصل کردن دو چیز را با هم. (غیاث) (آنندراج). و رجوع به درز گرفتن شود

لغت نامه دهخدا

درزنگری

(دَ زَ گَ)

سوزن گری. (یادداشت مرحوم دهخدا) : اگر روا باشد که با فقد غربال گری و درزنگری وجوب نماز آدینه ساقط باشد اگر شیعه گویند که با فقد امامی معصوم نماز آدینۀ فریضه بجماعت ساقط باشد با آن قیاس می باید کردن. (کتاب النقض ص 430). رجوع به درزن شود

لغت نامه دهخدا

برزیگری

(بَ گَ)

برزگری. زراعت. کشاورزی:
... و زنانشان نیز برزیگری کنند. (حدود العالم). هیس، جمیع اسباب برزیگری از جفت گاو و جز آن. (منتهی الارب). رجوع به برزگر شود

لغت نامه دهخدا

رویگری

عمل و شغل رویگر صفاری

فرهنگ لغت هوشیار

درزیگر

خیاط، درزی

فرهنگ لغت هوشیار

برزیگر

زارع کشاورز زراعت کننده

فرهنگ لغت هوشیار

درودگری

نجاری

فرهنگ فارسی معین

رویگری

((گَ))

عمل و شغل رویگری

فرهنگ فارسی معین

رایگری

ریاضی

فرهنگ واژه فارسی سره

درگیری

نزاع، منازعه

فرهنگ واژه فارسی سره

درودگری

نجاری

فرهنگ واژه فارسی سره

درودگری

اگر به خواب بیند که در خواب درودگری می کرد، دلیل است مردم را نیکوخواه و مصلح است، ولکن صحبت او با مردمان به نفاق است و بعضی را نصیحت نکند و به طریقی معالجه خود را به ایشان نماید، زیرا که اصل چوب به خواب، نفاق است. محمد بن سیرین
تراشیدن و بریدن و راست کردن چوب تعلیم نیکو است، لکن فعل نفاق با وی است.
درودگر در خواب، مردی است که مردمان را ادب و فرهنگ آموزد و مصلح کارهای مردم است در راه دین و نفاق از ایشان زایل کند و چوب در خواب مرد مانند، که از ایشان فساد و نفاق است. و درودگر را کار راست کردن چیزها است، از این سبب درودگر در خواب معلم است، که کودکان جاهل و نادان را دانش و فرهنگ آموزد و راه دین نماید.

فرهنگ جامع تعبیر خواب