سوزن گری. (یادداشت مرحوم دهخدا) : اگر روا باشد که با فقد غربال گری و درزنگری وجوب نماز آدینه ساقط باشد اگر شیعه گویند که با فقد امامی معصوم نماز آدینۀ فریضه بجماعت ساقط باشد با آن قیاس می باید کردن. (کتاب النقض ص 430). رجوع به درزن شود
سوزن گری. (یادداشت مرحوم دهخدا) : اگر روا باشد که با فقد غربال گری و درزنگری وجوب نماز آدینه ساقط باشد اگر شیعه گویند که با فقد امامی معصوم نماز آدینۀ فریضه بجماعت ساقط باشد با آن قیاس می باید کردن. (کتاب النقض ص 430). رجوع به درزن شود
شهرکی است (در ماوراءالنهر) از گرد او خندق است و از حدود چغانیان است و از وی پای تابه خیزد و گلیمینه و بساط پشمین. (حدود العالم ص 67). رجوع به دارزنج شود
شهرکی است (در ماوراءالنهر) از گرد او خندق است و از حدود چغانیان است و از وی پای تابه خیزد و گلیمینه و بساط پشمین. (حدود العالم ص 67). رجوع به دارزنج شود
شغل خیاط. خیاطی. دوخت. (ناظم الاطباء). خیاطت. جامه دوزی. حوص. خیط. (از منتهی الارب). درزنگری. شغل درزی. و نیز محتمل است که صورت دگرگون شدۀ درزنگری باشد. رجوع به درزنگری شود. (یادداشت لغتنامه) : از پس آدم نخستین کسی که قلم بر کاغذ نهاد او بود و دبیری و درزیگری دانست کردن و نخستین کسی که جامه دوخت و درزیگری نهاد وی بود (ادریس) . (ترجمه طبری بلعمی). - درزیگری کردن، دوختن. خیاطی کردن. (ناظم الاطباء). خیاطت
شغل خیاط. خیاطی. دوخت. (ناظم الاطباء). خیاطت. جامه دوزی. حَوْص. خیط. (از منتهی الارب). درزنگری. شغل درزی. و نیز محتمل است که صورت دگرگون شدۀ درزنگری باشد. رجوع به درزنگری شود. (یادداشت لغتنامه) : از پس آدم نخستین کسی که قلم بر کاغذ نهاد او بود و دبیری و درزیگری دانست کردن و نخستین کسی که جامه دوخت و درزیگری نهاد وی بود (ادریس) . (ترجمه طبری بلعمی). - درزیگری کردن، دوختن. خیاطی کردن. (ناظم الاطباء). خیاطت
عمل سوزن ساختن. کار سوزن ساز: سوزنگری بمانم و کیمخت گر شوم خر لنگ شد بمرد خرک مرده به که لنگ. سوزنی. تا شرط شغل سوزن و سوزنگری بعرف آخر بود بمثقبه اول بمطرقه. سوزنی
عمل سوزن ساختن. کار سوزن ساز: سوزنگری بمانم و کیمخت گر شوم خر لنگ شد بمرد خرک مرده به که لنگ. سوزنی. تا شرط شغل سوزن و سوزنگری بعرف آخر بود بمثقبه اول بمطرقه. سوزنی
ده کوچکی است از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 150 هزارگزی جنوب کهنوج و دو هزارگزی باختر راه مالروانگهران به مارز. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 150 هزارگزی جنوب کهنوج و دو هزارگزی باختر راه مالروانگهران به مارز. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)