جدول جو
جدول جو

معنی درزنگری - جستجوی لغت در جدول جو

درزنگری
(دَ زَ گَ)
سوزن گری. (یادداشت مرحوم دهخدا) : اگر روا باشد که با فقد غربال گری و درزنگری وجوب نماز آدینه ساقط باشد اگر شیعه گویند که با فقد امامی معصوم نماز آدینۀ فریضه بجماعت ساقط باشد با آن قیاس می باید کردن. (کتاب النقض ص 430). رجوع به درزن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درزی گری
تصویر درزی گری
خیّاطی، عمل دوختن لباس یا چیز دیگر، دوخت و دوز، خیاطت، دوزندگی
حرفۀ خیاط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درودگری
تصویر درودگری
پیشۀ درودگر، نجاری
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
شهرکی است (در ماوراءالنهر) از گرد او خندق است و از حدود چغانیان است و از وی پای تابه خیزد و گلیمینه و بساط پشمین. (حدود العالم ص 67). رجوع به دارزنج شود
لغت نامه دهخدا
(بَ گَ)
برزگری. زراعت. کشاورزی:
... و زنانشان نیز برزیگری کنند. (حدود العالم). هیس، جمیع اسباب برزیگری از جفت گاو و جز آن. (منتهی الارب). رجوع به برزگر شود
لغت نامه دهخدا
(دَ گَ)
شغل خیاط. خیاطی. دوخت. (ناظم الاطباء). خیاطت. جامه دوزی. حوص. خیط. (از منتهی الارب). درزنگری. شغل درزی. و نیز محتمل است که صورت دگرگون شدۀ درزنگری باشد. رجوع به درزنگری شود. (یادداشت لغتنامه) : از پس آدم نخستین کسی که قلم بر کاغذ نهاد او بود و دبیری و درزیگری دانست کردن و نخستین کسی که جامه دوخت و درزیگری نهاد وی بود (ادریس) . (ترجمه طبری بلعمی).
- درزیگری کردن، دوختن. خیاطی کردن. (ناظم الاطباء). خیاطت
لغت نامه دهخدا
(زَ گَ)
عمل سوزن ساختن. کار سوزن ساز:
سوزنگری بمانم و کیمخت گر شوم
خر لنگ شد بمرد خرک مرده به که لنگ.
سوزنی.
تا شرط شغل سوزن و سوزنگری بعرف
آخر بود بمثقبه اول بمطرقه.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(دَ زَ)
ده کوچکی است از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 150 هزارگزی جنوب کهنوج و دو هزارگزی باختر راه مالروانگهران به مارز. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بازنگری
تصویر بازنگری
((نِ گَ))
تجدید نظر، بازبینی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درودگری
تصویر درودگری
نجاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیزنگری
تصویر تیزنگری
ظرافت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بازنگری
تصویر بازنگری
تجدید نظر، مرور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درودگری
تصویر درودگری
نجاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بازنگری
تصویر بازنگری
مراجعةٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بازنگری
تصویر بازنگری
Retrospective
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بازنگری
تصویر بازنگری
rétrospectif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بازنگری
تصویر بازنگری
רטרוספקטיבי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بازنگری
تصویر بازنگری
ماضی سے متعلق
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بازنگری
تصویر بازنگری
অতীতবোধক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بازنگری
تصویر بازنگری
ya nyuma
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بازنگری
تصویر بازنگری
retrospektif
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بازنگری
تصویر بازنگری
회고적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بازنگری
تصویر بازنگری
回顧的
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بازنگری
تصویر بازنگری
ย้อนกลับ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بازنگری
تصویر بازنگری
अतीत-दृष्टि
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بازنگری
تصویر بازنگری
retrospektif
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بازنگری
تصویر بازنگری
retrospectief
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بازنگری
تصویر بازنگری
retrospectivo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بازنگری
تصویر بازنگری
retrospectivo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بازنگری
تصویر بازنگری
回顾的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بازنگری
تصویر بازنگری
retrospektywny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بازنگری
تصویر بازنگری
ретроспективний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بازنگری
تصویر بازنگری
rückblickend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بازنگری
تصویر بازنگری
ретроспективный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بازنگری
تصویر بازنگری
retrospettivo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی