که عدالت آیین و دین دارد، با عدل، بسیارعادل، که عدالت با سرشت عجین دارد، مقابل ستم کیش، ظلم کیش، ج، دادکیشان: ز رای روشن و تدبیر ملک پرور اوست که دادکیشان بیشند و ظلم کیشان کم، سوزنی
که عدالت آیین و دین دارد، با عدل، بسیارعادل، که عدالت با سرشت عجین دارد، مقابل ستم کیش، ظلم کیش، ج، دادکیشان: ز رای روشن و تدبیر ملک پرور اوست که دادکیشان بیشند و ظلم کیشان کم، سوزنی
عمل دام کش. گستردن دام. نهادن دام، بازی دادن، خلاص کردن از دام. برداشتن دام. برچیدن دام و آزاد کردن در دام افتاده، یاری دادن. رفع گرفتاری کردن. مقابل دامن کشیدن که ترک یاری دادن و ترک یار گفتن هنگام گرفتاری اوست: یار مساعد بگه ناخوشی دامکشی کرد نه دامن کشی. نظامی
عمل دام کش. گستردن دام. نهادن دام، بازی دادن، خلاص کردن از دام. برداشتن دام. برچیدن دام و آزاد کردن در دام افتاده، یاری دادن. رفع گرفتاری کردن. مقابل دامن کشیدن که ترک یاری دادن و ترک یار گفتن هنگام گرفتاری اوست: یار مساعد بگه ناخوشی دامکشی کرد نه دامن کشی. نظامی
قصبۀ مرکزی بخش کردکوی شهرستان گرگان و نام قدیمی آن کردمحله است. جمعیت ده نزدیک به 4هزار تن و دارای ادارات بخشداری، شهربانی، آمار و دارائی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
قصبۀ مرکزی بخش کردکوی شهرستان گرگان و نام قدیمی آن کردمحله است. جمعیت ده نزدیک به 4هزار تن و دارای ادارات بخشداری، شهربانی، آمار و دارائی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دردکشنده. کشندۀ درد. کسی که تا ته پیاله و درد شراب را می نوشد. شرابخوار. باده پرست. (ناظم الاطباء). دردنوش. دردآشام: من زآن گره گوشه نشین نی دردکش نی میوه چین می ناب و شاهد نازنین ساقی محابا داشته. خاقانی. درد غم بایدم نه صاف طرب زآنکه با دردکش قرین باشم. خاقانی. ترسم این قوم که بر دردکشان می خندند در سرکار خرابات کنند ایمان را. حافظ. برو ای ناصح و بر دردکشان خرده مگیر کارفرمای قدر می کند این، من چکنم. حافظ. برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر که ندادند جز این تحفه به ما روز الست. حافظ. بس تجربه کردیم در این دیر مکافات با دردکشان هرکه درافتاد برافتاد. حافظ
دردکشنده. کشندۀ درد. کسی که تا ته پیاله و درد شراب را می نوشد. شرابخوار. باده پرست. (ناظم الاطباء). دردنوش. دردآشام: من زآن گُره گوشه نشین نی دردکش نی میوه چین می ناب و شاهد نازنین ساقی محابا داشته. خاقانی. دُرد غم بایدم نه صاف طرب زآنکه با دردکش قرین باشم. خاقانی. ترسم این قوم که بر دردکشان می خندند در سرکار خرابات کنند ایمان را. حافظ. برو ای ناصح و بر دردکشان خرده مگیر کارفرمای قدر می کند این، من چکنم. حافظ. برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر که ندادند جز این تحفه به ما روز الست. حافظ. بس تجربه کردیم در این دیر مکافات با دردکشان هرکه درافتاد برافتاد. حافظ