- درخشش
- پرتو افکنی روشنی دادن
معنی درخشش - جستجوی لغت در جدول جو
- درخشش
- پرتو دادن، فروغ و روشنی دادن
- درخشش ((دَ یا دِ رَ ش))
- روشنی دادن
- درخشش
- Glow, Illustriousness, Sheen
- درخشش
- сияние , величие , блеск
- درخشش
- Glühen, Ruhm, Glanz
- درخشش
- сяйво , величність , блиск
- درخشش
- blask, wspaniałość, połysk
- درخشش
- 光辉 , 辉煌 , 光泽
- درخشش
- brilho, ilustração
- درخشش
- bagliore, illustriosità, lucentezza
- درخشش
- resplandor, ilustreza, brillo
- درخشش
- gloed, glorie, glans
- درخشش
- cahaya, kemasyhuran, kilau
- درخشش
- تلأّلٌ , مجدٌ , بريقٌ
- درخشش
- चमक , प्रतिष्ठा
- درخشش
- זִהוּר , פָּאֵר , בּרִיקָה
- درخشش
- 輝き , 栄光
- درخشش
- 빛 , 영광스러움 , 광택
- درخشش
- parıltı, şanlılık, parlaklık
- درخشش
- mng'aro, utukufu, mwangaza
- درخشش
- ความสว่าง , ความรุ่งโรจน์ , เงางาม
- درخشش
- چمک , شانداری
- درخشش
- দীপ্তি , মহিমা
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شوق، اشتیاق، خواهش
جرقه، برق
روشنی، تابش، فروغ، تابندگی، شعشعه، پرتو
درخشیدن، روشنی، روشنایی، فروغ، آذرخش، برق، برای مثال گر او تندر آمد تو هستی درخش / گر او گنجدان شد تویی گنج بخش (نظامی۵ - ۸۱۰)
Twinkle
Glow, Glitter
мерцать
блестеть , светиться