- درخش
- جرقه، برق
معنی درخش - جستجوی لغت در جدول جو
- درخش
- روشنی، تابش، فروغ، تابندگی، شعشعه، پرتو
- درخش
- درخشیدن، روشنی، روشنایی، فروغ، آذرخش، برق،
برای مثال گر او تندر آمد تو هستی درخش / گر او گنجدان شد تویی گنج بخش (نظامی۵ - ۸۱۰)
- درخش ((دَ یا دِ رَ))
- فروغ، روشنایی، برق، آذرخش
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پرتو افکنی روشنی دادن
پرتو دادن، فروغ و روشنی دادن
Glow, Illustriousness, Sheen
сияние , величие , блеск
Glühen, Ruhm, Glanz
сяйво , величність , блиск
blask, wspaniałość, połysk
光辉 , 辉煌 , 光泽
brilho, ilustração
bagliore, illustriosità, lucentezza
resplandor, ilustreza, brillo
gloed, glorie, glans
cahaya, kemasyhuran, kilau
تلأّلٌ , مجدٌ , بريقٌ
चमक , प्रतिष्ठा
זִהוּר , פָּאֵר , בּרִיקָה
輝き , 栄光
빛 , 영광스러움 , 광택
parıltı, şanlılık, parlaklık
mng'aro, utukufu, mwangaza
ความสว่าง , ความรุ่งโรจน์ , เงางาม
چمک , شانداری
দীপ্তি , মহিমা
درخش، صاعقه آسمانی
آغاج
خورشید آفتاب هور هورخش
درفش، افزار کفشدوزان
هرگیاه خشبی که دارای ریشه و تنه ساقه و شاخه ها باشد درخت گویند، شجر، نهال