- درخسته
- خسته، مجروح
معنی درخسته - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بسته در، مقابل در باز
مجروح کردن، داغ کردن
پریشان خاطر و غمناک
خسته، زخمی و بر زمین کشیده شده، برای مثال او می خورد به شادی و کام دل / دشمن نزار گشته و فرخسته (ابوالعباس ربنجنی - شاعران بی دیوان - ۱۳۵) ، پایمال شده
کوفته پایمال شده
تمام، کامل، نا شکسته
علاقمند
مفهوم، معلوم، عمداً
جستن، پریدن
عطا، کرم
خواهش، در خواست
درخت که طبعاً قد کوتاه دارد
عاشق دلباخته، دارای تعلق، گرفتار ستمکش، رنجور
آق سقل
مبهم، تلویحا
مجمل، مزین
سنجیده
گیاه
ایستاده، بلند شده
جهیده، برآمده بالا آمده، شخص معروف و بزرگ، جمع برجستگان، خوب پسندیده، ممتاز عالی، چست چالاک
چیزی را گویند که روح نباتی در وی اثر نکند و نشو و نما نتواند کرد و زیاده از آنچه هست نتواند شد مانند سنگ و کلوخ جماد مقابل بررسته، امر ساختگی امر مصنوع
جنگ و ستیز، غوغا
آنچه مورد آگاهی و اطلاع است، معلوم، مشهور، توانسته
لگد مال شده، لگد کوب شده، پامال
پیشوا، قائد، رئیس
ضد سرباز، پوشیده و نهفته
گریه کرده، اشک ریخته
دل ریش، غمگین، ناراحت
جود، عطا، کرم، داد و دهش
درخواست، خواهش، بازخواست