- دربسته
- بسته در، مقابل در باز
معنی دربسته - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
علاقمند
خسته، مجروح
عاشق دلباخته، دارای تعلق، گرفتار ستمکش، رنجور
مبهم، تلویحا
چیزی را گویند که روح نباتی در وی اثر نکند و نشو و نما نتواند کرد و زیاده از آنچه هست نتواند شد مانند سنگ و کلوخ جماد مقابل بررسته، امر ساختگی امر مصنوع
ضد سرباز، پوشیده و نهفته
جامد، جماد، ساختگی و بی اصل
مقابل سرباز، ویژگی آنچه سرش بسته باشد از قبیل بطری و جعبه و پاکت یا چیز دیگر، کنایه از پوشیده، نهفته، پنهان، کنایه از به طور پیچیده و مجمل، برای مثال سخن سربسته گفتی با حریفان / خدا را زاین معما پرده بردار (حافظ - ۴۹۶)
آنچه (خانه اتومبیل کرایه وغیره) که همه آن در اختیار یک تن یا یک خانواده باشد، تمام یک چیز کامل
تمام، کامل، نا شکسته
((دَ بَ))
فرهنگ فارسی معین
آن چه (خانه، اتومبیل کرایه و غیره) که همه آن در اختیار یک تن یا یک خانواده باشد، تمام یک چیز، کامل
دربسته، کنایه از چیزی که تمام آن در اختیار یک تن یا یک خانواده باشد مثلاً اتوبوس دربست، کنایه از یک جا و به طور کلی مثلاً خانه را دربست کرایه کرده بود
در خصوص، در مورد، در رابطه، راجع به، درمورد، در باب
مفهوم، معلوم، عمداً
نامربوط
مربوطه، آتاشه، متعلق، مربوط، رابط
آنکه پای وی در قید باشد، محبوس دربند
مرغی که پر او را بسته باشند
مقید ساختن، بند کردن
جستن، پریدن
درباب. در خصوص راجع به: من درباره تو مضایقه ندارم. توضیح لازم الاضافه است. در خصوص، ار بابت
عطا، کرم
مجروح کردن، داغ کردن
پریشان خاطر و غمناک
آق سقل
متحده، متحد
مجمل، مزین