جدول جو
جدول جو

معنی دراندیشیدن - جستجوی لغت در جدول جو

دراندیشیدن
(پُگَ دَ)
اندیشیدن. اندیشه کردن: امیر بدگمان گشت و دراندیشید و دانست که خشت از جای خود برفت. (تاریخ بیهقی ص 235).
دراندیش ارچه کبکت نازنین است
که شاهینی و شاهی در کمین است.
نظامی.
دراندیشید و بود اندیشه را جای
که بادافراه را چون دارد او پای.
نظامی.
دراندیش ای حکیم از کار ایام
که پاداش عمل باشد سرانجام.
نظامی.
رجوع به اندیشیدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اندیشیدن
تصویر اندیشیدن
فعالیت ذهنی آگاهانه برای شکل دهی به تصورات ذهنی و دریافت مطلب، اندیشه کردن، فکر کردن، خیال کردن، پنداشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غدر اندیشیدن
تصویر غدر اندیشیدن
بی وفایی کردن، پیمان شکستن، خیانت کردن
حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، گربه شانه کردن، مکر کردن، مکایدت کردن، تبندیدن، خدعه کردن، دستان آوردن، اورندیدن، ترفند کردن، غدر داشتن، غدر کردن، فریفتن، شید آوردن، کید آوردن، نارو زدن، نیرنگ ساختن، سالوسی کردن، حقّه زدن، پشت هم اندازی کردن، گول زدن، چپ رفتن، تنبل ساختن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ لَ / لِ اُ دَ)
اندیشۀ آیندۀ دور را کردن. تدبیر آینده نمودن. دوراندیشی. مآل اندیشی. تعمق، دوراندیشیدن در کار و دور اندیشیدن در سخن. امعان، دور اندیشیدن در کار. (منتهی الارب). رجوع به دوراندیش و دوراندیشه و دوراندیشی شود
لغت نامه دهخدا
(کِ کَدَ)
فکر کردن و اندیشه کردن و خیال نمودن و پنداشتن. (ناظم الاطباء). فکر و خیال کردن. (از آنندراج). تأمل کردن. سگالیدن. سگالش کردن. تصور کردن. تأمل.فکرت. ترویه. (یادداشت مؤلف). تفکر کردن. پنداشتن.ظن بردن. گمان بردن. توهم کردن. یاد کردن. یاد آوردن. در فکر تهیه چیزی بودن. (از یادداشتهای لغت نامه) .تفکر. فکر. تفکن. تقدیر. تمئنه. (از منتهی الارب) : اندیشیدم که اگر از من گنج نامه ای طلب کنند... (تاریخ بلعمی). دل در آن بست که برمک را از بلخ بیاورد و وزارت خویش بدو دهد اندیشید که مگر هنوز گبرباشد پس بر رسید مسلمان زاده بود. (تاریخ بلعمی).
نماند ببهرام هم تاج و تخت
چه اندیشد این مردم نیکبخت.
فردوسی.
عطارد دلالت کند بر قوت اندیشیدن. (التفهیم بیرونی). اما یونانیان بر ستارگان خطها اندیشیدند. (التفهیم بیرونی).
چنان بوده ست کاندیشید سلطان
بپرس از لشکر و اسپاهسالار.
فرخی.
اگر ندانی بندیش تا چگونه بود
که سبزه خورده بفاژد بهارگه اشتر.
لبیبی.
عیشی است مرا با تو چونانکه نیندیشی
حالیست مرا با تو چونانکه نپنداری.
منوچهری.
نه مردم بود هرکه نندیشد اوی.
اسدی.
بدانید که اگر دست نازده برویم اندیشد این پادشاه که ما بترسیدیم و بگریختیم و دم ماگیرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 623). جواب دادند که نیکو اندیشیده است و ما جمله تابع و فرمان برداریم. (تاریخ بیهقی ص 258). زمانی اندیشید پس گفت حق بدست خواجه بونصر است. (تاریخ بیهقی ص 397). گفت بجان و سر خداوند سوگند که هم وی اندر آن بیندیشید و دانست که خطاست آنرا پاره کرد. (تاریخ بیهقی ص 331).
این یکدم نقد را غنیمت می دان
از رفته بیندیش ز آینده مپرس.
خیام.
اندیشید که اگر کشیده بفروشم... روزگار دراز شود. (کلیله و دمنه). اندیشیدم که اگر از پس چندین اختلاف رای متابعت این طایفه گیرم... همچنان نادان باشم که آن دزد. (کلیله و دمنه). اگر در دل او (دمنه) آزاری باقیست ناگاه خیانتی اندیشد. (کلیله و دمنه). گمان نمی باشد که شنزبه خیانتی اندیشد. (کلیله و دمنه). از نوعی در حلاوت آن (شهد) مشغول گشت که از کار خود غافل ماندو نه اندیشید که پای او بر سر چهار مار است. (کلیله و دمنه). پس در خواتیم کارها نظر عاقلانه واجب دید واندیشید که عصیان بر ولی نعمت خویش عاقبتی وخیم دارد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 39). اگر تو تدبیری اندیشیده ای یا مصلحتی دیده ای من تابع رای و متابع عزم تو خواهم بود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 123). اندیشید که از جانب شمس الدوله با او غدری خواهد رفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 391). به اتفاق یکدیگر حیلتی اندیشیدند که نصر را بدست آرند و خاطر از کار او فارغ گردانند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 231).
ای که با شیری تو درپیچیده ای
بازگو رایی که اندیشیده ای.
مولوی.
تو که بیدردی همی اندیش این
نیست صاحب درد را این فکر هین.
مولوی.
خطیب اندرین لختی بیندیشید. (گلستان).
سخندان پرورده پیر کهن
بیندیشد آنگه بگوید سخن.
(گلستان).
بیندیش در قلب هیجا مفر
چه دانی که زان که باشد ظفر.
(بوستان).
عابدی را پادشاهی طلب کرد اندیشید که دارویی بخورم تا ضعیف شوم. (گلستان).
در دایرۀ قسمت ما نقطۀ پرگاریم
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه توفرمایی.
حافظ.
لغت نامه دهخدا
(مُ)
اندیشیدن. فکر کردن: چون نامۀ مردان بدو رسید براندیشید و صلح اجابت کرد بر پانصد هزاردرم وصد غلام... (ترجمه تاریخ طبری).
بکردار بد هیچ مگشای چنگ
براندیش از دوده و نام و ننگ.
فردوسی.
می خواه و طرب جوی و زبهر طرب خویش
می را سببی ساز و براندیش و برآغال.
فرخی.
گر براندیشی بریدستی ره دور و دراز
چون نیندیشی که این رفتن بدینسان تا کجا.
ناصرخسرو.
لغت نامه دهخدا
تصویری از براندیشیدن
تصویر براندیشیدن
فکر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندیشیدن
تصویر اندیشیدن
پنداشتن، خیال کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندیشیدن
تصویر اندیشیدن
((اَ دَ))
فکر کردن، تأمل کردن، ترس داشتن، ترسیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوراندیشیدن
تصویر دوراندیشیدن
احتیاط
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اندیشیدن
تصویر اندیشیدن
للتّفكير
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از اندیشیدن
تصویر اندیشیدن
Muse
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اندیشیدن
تصویر اندیشیدن
réfléchir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از اندیشیدن
تصویر اندیشیدن
rozmyślać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اندیشیدن
تصویر اندیشیدن
להרהר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از اندیشیدن
تصویر اندیشیدن
раздумывать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اندیشیدن
تصویر اندیشیدن
سوچنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از اندیشیدن
تصویر اندیشیدن
চিন্তা করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از اندیشیدن
تصویر اندیشیدن
kufikiria
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از اندیشیدن
تصویر اندیشیدن
düşünmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از اندیشیدن
تصویر اندیشیدن
생각하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از اندیشیدن
تصویر اندیشیدن
思索する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از اندیشیدن
تصویر اندیشیدن
विचार करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از اندیشیدن
تصویر اندیشیدن
沉思
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اندیشیدن
تصویر اندیشیدن
merenung
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از اندیشیدن
تصویر اندیشیدن
คิด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از اندیشیدن
تصویر اندیشیدن
nadenken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از اندیشیدن
تصویر اندیشیدن
nachdenken
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اندیشیدن
تصویر اندیشیدن
reflexionar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از اندیشیدن
تصویر اندیشیدن
розмірковувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اندیشیدن
تصویر اندیشیدن
refletir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اندیشیدن
تصویر اندیشیدن
riflettere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی