جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با دوراندیشیدن

دور اندیشیدن

دور اندیشیدن
اندیشۀ آیندۀ دور را کردن. تدبیر آینده نمودن. دوراندیشی. مآل اندیشی. تعمق، دوراندیشیدن در کار و دور اندیشیدن در سخن. امعان، دور اندیشیدن در کار. (منتهی الارب). رجوع به دوراندیش و دوراندیشه و دوراندیشی شود
لغت نامه دهخدا

دراندیشیدن

دراندیشیدن
اندیشیدن. اندیشه کردن: امیر بدگمان گشت و دراندیشید و دانست که خشت از جای خود برفت. (تاریخ بیهقی ص 235).
دراندیش ارچه کبکت نازنین است
که شاهینی و شاهی در کمین است.
نظامی.
دراندیشید و بود اندیشه را جای
که بادافراه را چون دارد او پای.
نظامی.
دراندیش ای حکیم از کار ایام
که پاداش عمل باشد سرانجام.
نظامی.
رجوع به اندیشیدن شود
لغت نامه دهخدا

براندیشیدن

براندیشیدن
اندیشیدن. فکر کردن: چون نامۀ مردان بدو رسید براندیشید و صلح اجابت کرد بر پانصد هزاردرم وصد غلام... (ترجمه تاریخ طبری).
بکردار بد هیچ مگشای چنگ
براندیش از دوده و نام و ننگ.
فردوسی.
می خواه و طرب جوی و زبهر طرب خویش
می را سببی ساز و براندیش و برآغال.
فرخی.
گر براندیشی بریدستی ره دور و دراز
چون نیندیشی که این رفتن بدینسان تا کجا.
ناصرخسرو.
لغت نامه دهخدا