جدول جو
جدول جو

معنی درآگنیدن - جستجوی لغت در جدول جو

درآگنیدن
(پُ کَ دَ)
آگنیدن. پر کردن. انباشتن. رجوع به آکنیدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آگنیدن
تصویر آگنیدن
آکندن، انباشتن، پر کردن، گنجاندن، جا دادن، برای مثال آنکه اندر جهان ندارد گنج / چون توان آگنیدنش در کنج (اوحدی - ۵۷۹)، دفن کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درنگیدن
تصویر درنگیدن
درنگ کردن، دیر کردن، توقف کردن، بازایستادن
فرهنگ فارسی عمید
(پُ تَ زَ دَ)
آگندن. آکندن. انباشتن. رجوع به آکندن شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
به بانگ درآمدن. (ناظم الاطباء). صدا کردن تار و ساز و گرز و شمشیر. ترنگیدن. و رجوع به درنگ (د / د ر) شود
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ)
درنگ کردن. ثبات و آرام ورزیدن. (برهان). آرام گزیدن. ثبات ورزیدن. (آنندراج). ثابت ماندن. (ناظم الاطباء) ، تأخیر کردن. (برهان). دیری کردن. (ناظم الاطباء) ، توقف کردن. ماندن. متوقف شدن. (ناظم الاطباء) ، آرامیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
متعدی دریدن. ولی قدما دریدن را لازم و متعدی استعمال می کردند. (یادداشت مرحوم دهخدا). چاک دادن و شکافتن کنانیدن و پاره کردن و دریدن کنانیدن. (ناظم الاطباء). پاره پاره کردن. پاره کردن. تمزیق. خرق. قدّ:تخریق، نیک بدرانیدن. (دهار). قدّ، به درازا درانیدن. (دهار). هرت، جامه درانیدن. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(پُ تَ)
آکندن. پر کردن. انباشتن. اعتباء. (از منتهی الارب). و رجوع به آکندن شود
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ اَ کَ دَ)
رجوع به آکنیدن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ ک دَ)
به درنگ داشتن. به آوا دادن درآوردن. به صدا انداختن. درنگیدن کنانیدن. (ناظم الاطباء). و رجوع به درنگیدن شود
لغت نامه دهخدا
(پَ لَ / لِ دَ)
گنجیدن:
درنگنجد مگر به دل که دلست
کیسۀ دانش و خزینۀ راز.
ناصرخسرو.
برو کز هیچ روئی درنگنجی
اگر موئی که موئی درنگنجی.
نظامی.
وگر بصورت هیچ آفریده دل ننهم
که با تو صورت دیوار درنمی گنجد
چو گل ببار بود هم نشین خار بود
چو در کنار بود خار درنمی گنجد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ اَ کَ دَ)
درمانده کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا). مانده کردن. (از مجمل اللغه). خاموش کردن. (از دهار). افحام. (دهار) (المصادر زوزنی). تفهیه. (تاج المصادر بیهقی) (مجمل اللغه) : اعیاء، درمانیدن در رفتن. (دهار).
، درماندن. و رجوع به درماندن شود
لغت نامه دهخدا
(گُ رِ / رُ نَ / نِ / گُ سَ / سِ نَ /نِ شُ دَ)
رجوع به پراکنیدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از درآکندن
تصویر درآکندن
انباشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درنگیدن
تصویر درنگیدن
درنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگنیدن
تصویر آگنیدن
آکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پراگنیدن
تصویر پراگنیدن
سرپیچی کردن تخلف کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درانیدن
تصویر درانیدن
پاره کردن چاک دادن دریدن شکافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درنگیدن
تصویر درنگیدن
((دِ رَ دَ))
درنگ کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درانیدن
تصویر درانیدن
((دَ دَ))
پاره کردن، چاک دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پراگنیدن
تصویر پراگنیدن
((پَ گَ دَ))
گستردن، پخش شدن، سرپیچی کردن
فرهنگ فارسی معین