جدول جو
جدول جو

معنی دخله - جستجوی لغت در جدول جو

دخله
(دِ لَ / دُ لَ / دَ لَ)
راز و نهانی و باطن کار و نیت مرد و نهانی او: دخلهالرجل. (منتهی الارب). دخلت: به خبث نخله و فساد دخله و رجس اعتقاد و قبح الحاد موصوف و معروف به ود. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا
دخله
(دِ لَ)
رنگی آمیخته در رنگی، آمیختن رنگی در رنگی، هو حسن الدخله، او نیکو روش است در کارهای خود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
دخله
(دَ لَ)
جای شهد نهادن زنبوران. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
دخله
(دَ لَ)
دهیست بسیارخرما. (منتهی الارب). یاقوت گوید دهی است که به فراوانی خرما موصوف شده است و گمان میکنم به بحرین باشد. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
دخله
شب گردک (زفاف)، درون راز، درون، رنگ آمیزی
تصویری از دخله
تصویر دخله
فرهنگ لغت هوشیار
دخله
((دُ لَ))
باطن، درون
تصویری از دخله
تصویر دخله
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نخله
تصویر نخله
نخل، از درختان گرمسیری با تنۀ استوانه ای و بی شاخه و برگ های بزرگ و دارای بریدگی های عمیق، درخت خرما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهله
تصویر دهله
گون، گیاهی خاردار با ساقه های ستبر و شاخه های بلند و انبوه و گل های سرخ، بنفش، سفید یا زرد کم رنگ که از آن کتیرا می گیرند
پل، سازه ای بر روی رودخانه یا دره یا خیابان و امثال آن برای عبور از روی آنها، خدک، بل، پول، قنطره، جسر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوله
تصویر دوله
دول، دولچه، دلو کوچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوله
تصویر دوله
پشته، تپه، زمین سربالا یا سراشیب، گودال
گرد و غبار، گردباد
ناله، فریاد، زوزۀ سگ و شغال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داخله
تصویر داخله
داخل، داخل کشور، داخلی مثلاً محصولات کشاورزی داخله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخله
تصویر تخله
نعلین، عصا، برای مثال اندر فضایل تو عدم گویی / چون تخلۀ کلیم پیمبر شد (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۳)، ریزه، خرده و تراشۀ چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخله
تصویر تخله
تراشه، عصا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخله
تصویر سخله
بره بزغاله نوزاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخته
تصویر دخته
دو جیز بهم متصل شده بوسیله خیاطت یا میخ، دوخته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لخله
تصویر لخله
بوی آمیزه
فرهنگ لغت هوشیار
نخله در فارسی یک کویک خرما بن نخ نما پارچه یافرشی که براثراستعمال متمادی تاروپودش آشکارشده: (یقه لباسش نخ نماشده قالی نخ نما)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخاله
تصویر دخاله
تیر کمان
فرهنگ لغت هوشیار
یک دانه ارزن، تیرگی ، دود بوی آنچه برای خوشبوی کردن خانه دود کنند، آوازه خوان سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخمه
تصویر دخمه
سرداب، خانه زیر زمینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهله
تصویر دهله
پل چوبی یا پلی که با سنگ سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخله
تصویر بخله
خرفه بقله الحمقاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دقله
تصویر دقله
گوسپند لاغر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوله
تصویر دوله
پشته، تپه، گردباد، ناله و فریاد، و زوزه سگ و شغال هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوخله
تصویر دوخله
کوار کواره سبد یا زنبیل از برگ که میوه در آن کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داله
تصویر داله
ضعیف النفس، ناتوان پرنده شکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داخله
تصویر داخله
درون، مقابل خارجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دجله
تصویر دجله
نهر بغداد، رودی بعراق که بغداد ساحل آنست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبله
تصویر دبله
دسته، شکمدرد سوراخ تبر، نواله بزرگ، توده از هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخوله
تصویر دخوله
آیباژ (عوارض ورود ورودیه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخله
تصویر تخله
((تَ لَ))
نعلین، عصا، تراشه و ریزه هر چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داخله
تصویر داخله
((خِ لِ یا لَ))
مؤنث داخل، مقابل خارجه، درون، اندرون، درون یک کشور یا ناحیه
وزارت داخله: وزارت کشور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داله
تصویر داله
((لِ یا لَ))
مؤنث دال، راهنما، هادی، آشنایی، ناز، جرأت، گستاخی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دخنه
تصویر دخنه
((دُ نَ یا نِ))
رنگ تیره، آن چه که برای دود دادن خانه به کار برند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دجله
تصویر دجله
اروند
فرهنگ واژه فارسی سره