معنی داخله داخله((خِ لِ یا لَ)) مؤنث داخل، مقابل خارجه، درون، اندرون، درون یک کشور یا ناحیه وزارت داخله: وزارت کشور تصویر داخله فرهنگ فارسی معین
داخله داخله تأنیث داخل. رجوع به داخله شود. - داخلهالارض، نهانی زمین. ج، دواخل. (منتهی الارب). - داخلهالازار، طرفی که بتن رسد نزدیک جانب راست. (منتهی الارب). - داخلهالرجل، نیت مرد و مذهب او و دل نهانی او. (منتهی الارب) لغت نامه دهخدا
داخله داخله داخله. مقابل خارجه. درون. باطن. اندرون، تمام مملکتی. مقابل خارجه یعنی ممالک بیگانه. - وزارت داخله، وزارت کشور. رجوع به کشور (وزارت کشور) شود لغت نامه دهخدا