جدول جو
جدول جو

معنی دخخ - جستجوی لغت در جدول جو

دخخ
(دَ خَ)
سیاهی. تیرگی. (منتهی الارب) (آنندراج). تاریکی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دخن
تصویر دخن
ارزن، گیاهی از تیرۀ گندمیان با بوتۀ کوچک، ساقه های کوتاه و نازک و دانه های ریز که بیشتر خوراک پرندگان است و گاهی از آرد آن نان می پزند، الم، تنگس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دخو
تصویر دخو
دهخدا، کدخدا، مرد کودن و ساده لوح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دخم
تصویر دخم
سرداب، گور، برای مثال چنین گفت با من ستاره شمار / که رستم کند دخم سام سوار (اسدی - ۴۰۶ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی مانند نی با شاخه های باریک و برگ های دراز و نازک که از شاخه های آن حصیر و پرده های حصیری می بافتند، دخ، روخ، حلفاء، برای مثال روی مرا هجر کرد زردتر از زر / گردن من عشق کرد نرم تر از دوخ (شاکر - شاعران بی دیوان - ۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دخل
تصویر دخل
مقابل خرج، درآمد، سود، بهرۀ مال، درآمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دخش
تصویر دخش
دشت اوّل، نخستین پولی که کاسب و پیشه ور در آغاز کار روزانه از خریدار می گیرد، دشت، دستلاف، دشتان
تیره و تاریک، برای مثال بکن آنچه خواهی و دیگر ببخش / مکن بر دل ما چنین روز دخش (فردوسی - لغت نامه - دخش)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دخت
تصویر دخت
دختر، فرزند مادینه، دوشیزه، باکره
فرهنگ فارسی عمید
(دَ خَو / خو)
نام مستعار مؤلف این لغت نامه و امضاء وی ذیل مقالاتی که تحت عنوان ’چرند و پرند’ در روزنامۀ صوراسرافیل منتشر می ساخته است و نیزدر روزنامه شرف چاپ استانبول. رجوع به دهخدا شود
لغت نامه دهخدا
(دَ خَنْ)
تاریکی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَخَ)
فروهشتگی هر دو پای. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ لُ)
درخشیدن اخگر و مانند آن. زخ. (ازالمعجم الوسیط)
لغت نامه دهخدا
(دِ رَ)
مخفف درخت. (آنندراج). درخت و تیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دُ خَ)
جمع واژۀ دخنه. (ازمنتهی الارب). رجوع به نحبهالدهر دمشقی ص 266 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دخر
تصویر دخر
از ریشه پارسی به شیوه ی} قلب {خرد، خرد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلخ
تصویر دلخ
فربهیدن: فربه شدن، جمع دلوخ، خرمابنان پربار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوخ
تصویر دوخ
خواری، چیرگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخو
تصویر دخو
دهخدا کد خدا، ساده لوح کودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخن
تصویر دخن
ارزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخم
تصویر دخم
دخمه، مقبره، سردابه که مرده را در آن جای دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخل
تصویر دخل
در آمد، چیزی که حاصل شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخش
تصویر دخش
ابتدا کردن کار باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخت
تصویر دخت
دختر، فرزند ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخی
تصویر دخی
تاریکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخس
تصویر دخس
خوک ماهی خوک دریا از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخز
تصویر دخز
بسیار سخت، گای (جماع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخش
تصویر دخش
تیره و تاریک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دخل
تصویر دخل
((دَ))
درآمد، عایدی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دخش
تصویر دخش
((دَ))
آغاز، ابتداء، آغاز معامله، دستلاف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دخت
تصویر دخت
((دُ خْ))
دختر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دخم
تصویر دخم
((دَ))
دخمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دخن
تصویر دخن
((خُ))
ارزن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دخو
تصویر دخو
ساده لوح، کودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دخو
تصویر دخو
((دَ))
دهخدا، کدخدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دخش
تصویر دخش
داخل شدن، درآمدن
فرهنگ فارسی معین