معنی دوخ دوخ گیاهی مانند نی با شاخه های باریک و برگ های دراز و نازک که از شاخه های آن حصیر و پرده های حصیری می بافتند، دخ، روخ، حلفاء، برای مثال روی مرا هجر کرد زردتر از زر / گردن من عشق کرد نرم تر از دوخ (شاکر - شاعران بی دیوان - ۴۶) فرهنگ فارسی عمید
دوخ دوخ رام گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، چیره شدن بر شهرها و دست یافتن براهل آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). در شهرها گردیدن. (المصادر زوزنی) ، خوار شدن. (آنندراج) (دهار) (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، خوار کردن. (المصادر زوزنی) لغت نامه دهخدا