جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با دخن

دخن

دخن
اَرزَن، گیاهی از تیرۀ گندمیان با بوتۀ کوچک، ساقه های کوتاه و نازک و دانه های ریز که بیشتر خوراک پرندگان است و گاهی از آرد آن نان می پزند، اَلُم، تَنگَس
دخن
فرهنگ فارسی عمید

دخن

دخن
جَمعِ واژۀ دخنه. (ازمنتهی الارب). رجوع به نحبهالدهر دمشقی ص 266 شود
لغت نامه دهخدا

دخن

دخن
ارزن. ارزن که بهندی کنکنی یا چنیاست. (منتهی الارب). غله ای باشد که آن را ارزن و گاورس گویند و بهندی چنیا نامند. (غیاث). گاورس. (دهار). گاورس یا دانه ای است از گاورس کوچکتر. ارزن ریزترست و گاورس همانست. (یادداشت مؤلف). گال. ج، دخان. (مهذب الاسماء). در ترجمه صیدنۀ ابوریحان جاورس دانسته شده است و نیز گفته شده است که قوت او و جاورس یکیست. حکیم مؤمن در تحفه گوید ارزن است و قسمی از جاورس باشد و از آن بزرگتر و در طبع مثل او و در افعال و خواص مانند آن. صاحب اختیارات بدیعی گوید به شیرازی الم نامند و نوعی ازجاورس باشد و بگفتۀ صاحب آنندراج ارزن است و نام هندی آن کنگی یا چنیا است و گاورس را به هندی باجرا گویند. از مجموع آنچه نقل شد برمی آید که ارزن نوع ریزو زردتر و گاورس نوع درشت و سفیدتر این دانه است
لغت نامه دهخدا

دخن

دخن
رجل دخن الخلق، مرد تلخ خو. (منتهی الارب) ، ثوب دخن، جامۀ دودگن. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

دخن

دخن
دود، تیرگی: و هدنه علی دخن، ای سکون لعله لایصلح، کینه، بدخلقی، جوهر شمشیر، تغییر عقل و دین، تغییر حسب. (منتهی الارب) ، تباهی دل. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

دخن

دخن
بوی دود گرفتن طعام. (منتهی الارب). دودگند شدن طعام. (تاج المصادر بیهقی) (المصاد زوزنی) ، دودگند کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، بد شدن خوی کسی و ردی و پلیدی گردیدن وی. (منتهی الارب) ، هیزم انداختن بر آتش و فاسد گردانیدن وی را تا دود برآورد. (منتهی الارب) ، بزرگ شکم شدن. (تاج المصادر بیهقی)
دود برآمدن از آتش. (منتهی الارب). دودکردن. (زوزنی) (دهار). دود کردن آتش، تیره گون گردیدن ستورو همچنین نبات. تیره گون شدن. (منتهی الارب). دخون
لغت نامه دهخدا