- دحس
- دردی که ناخن ازو بیفتد، تباه کردن میان قومی
معنی دحس - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گاس، گمان، گمانه
چیزی که معلم به شاگرد می آموزاند خواه از روی کتاب و یا از خارج کتاب باشد، خواندن کتاب
چرکین تن لاشه نهنبیده پنهان شده
ظلمت، تاریکی
شبیه، مانند، همتا بشقاب دراز و بزرگ
آموزه
بداختر، بدشگون، گجسته
نا کس و بی غیرت و بیقدر و حقیر و فرومایه پلیدی، ریم
نام قبیله و پدر قبیله ای از عرب
نو رسته
شتافتن، سرعت برگمان گفتن، گمان بردن، فراست، ظن بردن برگمان گفتن، گمان بردن، فراست، ظن بردن
کاردی چون کمان که بدان کشت و درو میکنند، جهت زراعت و کشت بکار میرود
کژ دمه (عقربک) ناخن پال از بیماری ها
سیاه، دوساب شیره گروه مردم بسیار بارانی آسمان بارانی شیره خرما دوشاب خرما، شیره انگبین
راندن دور کردن
خوک ماهی خوک دریا از جانوران
گستردن، گسترانیدن
بیخ، همتا
بیشه شیر، آب انبار
جای لغزان، کاویدن به پای، بازرسی
کاویدن، خاک انگیختن خاک بلند کردن
داخل کردن، در کاری در آوردن
مطلبی که آموزگار از روی کتاب به شاگرد یاد بدهد، هر جزء و قسمت از کتاب که در یک نوبت آموخته شود، راه پنهان
شبیه، نظیر، مثل، پسوند متصل به واژه به معنای مانند، برای مثال تندیس، خایه دیس، طاقدیس، یکی خانه کرده ست فرخاردیس / که بفروزد از دیدن او روان (فرخی - ۲۴۸)
بشقاب دراز و بزرگ
بشقاب دراز و بزرگ
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، بدقدم، مشوم، میشوم، سبز قدم، نافرّخ، خشک پی، منحوس، شمال، بدشگون، نامیمون، بداغر، پاسبز، نامبارک، سبز پا، سیاه دست، مرخشه، بدیمن، شنار، تخجّم، بداختر
در احکام نجوم ویژگی برخی سیارات
در احکام نجوم ویژگی برخی سیارات
لیسیدن: با زبان لیس
دریابنده سهنده
بداختر، نافرجام، نامبارک، شوم
ابزاری آهنی و سرکج شبیه هلال ماه که دسته ای چوبی دارد، لبه آن تیز و دندانه دار است که با آن محصولات کشاورزی را درو می کنند
رنگ، لون، شبیه، نظیر