جدول جو
جدول جو

معنی دجاجله - جستجوی لغت در جدول جو

دجاجله
(دَ جِ لَ)
جمع واژۀ دجال. رجوع به دجال شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجامله
تصویر مجامله
چرب زبانی و خوشامدگویی، با کسی نیکویی و خوش رفتاری کردن
فرهنگ فارسی عمید
ماده ای شفاف شبیه ژلاتین که در حفرۀ درونی کرۀ چشم بین عدسی و شبکیه قرار دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجادله
تصویر مجادله
نزاع و خصومت کردن، با هم جدال کردن، ستیزه، دشمنی، سورۀ پنجاه و هشتم قرآن کریم دارای بیست و دو آیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دجاله
تصویر دجاله
گروه بزرگ، گروهی از مردم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دجاجه
تصویر دجاجه
مرغ خانگی، گروهۀ ریسمان، عیال، در علم نجوم یکی از صورت های فلکی شمالی که از باشکوه ترین صور فلکی است، ماکیان، صلیب شمالی
فرهنگ فارسی عمید
(دَ جَ)
یکی دجاج. یک ماکیان. مرغ. یک مرغ خانگی. یک ماکیان یا خروس و تاء در آخر این لفظ علامت تأنیث نیست بلکه برای وحدتست. (آنندراج). ماکیانه. (زمخشری). ماکیان و خروس. مذکر و مؤنث در وی یکسانست. دجاجه. دجاجه. (منتهی الارب). ج، دجاج. جج، دجاجات. صاحب المرصع کنیه های زیر را برای وی آرد: ام جعفر. ام احدی و عشرین. ام حفصه. ام عقبه. ام قوب. ام قورا. ام نافع.
- دجاجه حبشیه، نوعی است از آن.
- دجاجۀ سندیه، نوعی است از آن.
، گروهۀ ریسمان. (منتهی الارب). دستۀ ریسمان. (دهار). چرخ کلابه. ریسمان درهم کشیده. (مهذب الاسماء) ، عیال. (منتهی الارب). ج، دجائج. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
محله ای و مقبره ای به قرطبه (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(دَ لَ)
کاروانسرای بزرگ. (مهذب الاسماء). کاروان بزرگ
لغت نامه دهخدا
(دَجْ جا لَ)
گروه بزرگ. (منتهی الارب). گروه همسفران کثیر که زمین را پوشانند. (از اقرب الموارد) ، نژاد و سلالۀ کوتاه قد. طایفۀ قصیرالقامه. (از دزی ج 1 ص 425)
لغت نامه دهخدا
(دُ لَ)
قطران. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دُ جَ)
الدجاجه، در جنوب صورت شلیاق. و ستارۀروشن آن ذنب الدجاجه است نام صورتی از صور فلکیه از ناحیۀ شمالی و آن را برصورت ماکیانی توهم کرده اند و آن هفده کوکبست و خارج صورت دو کوکب و از جملۀ کواکب این صورت ذنب الدجاجهاست و آن کوکبی است روشن از قدر دوم و او را نیز ردف خوانند. (از جهان دانش). هفده کوکب است و خارج صورت دو کوکب و از کواکب او ذنب الدجاجه است از قدر دوم و این ذنب الدجاجه را ردف نیز گویند. ماکیان فلک. اوزالعراقی. صلیب. نام صورت دوازدهم از صور شمالی فلکی قدماء. او را فوارس نیز گویند و از کواکب آن ردف است و آن در ذنب دجاجه است. (مفاتیح العلوم). صورتی از صورتهای واقع در مجره به سمت شرقی شلیاق و آن به صورت مرغی توهم شده و ستارۀ ذنب الدجاجه و کواکب منقار و صدر و فوارس در این مجموعه است و آنرا اوزالعراقی و ماکیان فلک نیز خوانند. صورت فلکی شمالی نزدیک لورا (چنگ) که در مسیر کهکشان و موازی آن قرار دارد و بشکل قویی در حال پرواز بنظر می رسد. ماکیان. الطائر. یکی از جالبترین صور فلکی نیمکرۀ شمالی که ستاره های آن صلیب بزرگ (صلیب شمالی) در کهکشان تشکیل می دهند مشتمل بر بیش از پنجاه ستاره است که با چشم غیرمسلح مرئی هستند. درخشان ترین آنها ’آلفای دجاجه’ موسوم است به ذنب الدجاجه. صورت دجاجه مشتمل بر چندین ستارۀ مزدوج یا بتا است. از آن جمله است ستارۀ ’61 دجاجه’که نخستین ستاره ای است که فاصله اش از زمین ’11 سال نوری’ اندازه گیری شده است. (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(دِ جَ)
رجوع به دجاجه شود
لغت نامه دهخدا
(زَ جِ لَ)
گورستانیست در قرطبه واقع در محلۀ زجاجله از محله های قرطبه. عبدالله بن عبدالرحمان جلاجلی در این گورستان دفن شده است. (از معجم البلدان). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(دُ جَ)
رجوع به دجاجه شود
لغت نامه دهخدا
ماده ای شفاف شبیه به ژلاتین که در حفره درونی کره چشم بین عدسی و شبکیه جای دارد
فرهنگ لغت هوشیار
دجاج الرومی: فیسا (بوقلمون) شوات یا مرغ، جوجه، گروهه ریسمان، مرغه (طائر) زبانزد اختر شناسی واحد دجاج یک مرغ خانگی ماکیان جمع دجج
فرهنگ لغت هوشیار
کتران (قطران تازی برگشته برهان) شرپون همراهیان (گروه مسافران) گروه بزرگ دسته بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
مجاهله و مجاهلت در فارسی ستیزیدن در نادانی، پا فشاری در نادانی پافشاری کردن در جهل و نادانی، ستیزیدن با کسی در نادانی مقابل مجامله
فرهنگ لغت هوشیار
مجاولت در فارسی: همگردی در نبرد با هم جولان کردن با یکدیگر گشتن در نبرد: اوساط حشم و آحاد جمع لشکر چون شغال و روباه و گرگ و امثال ایشان در پیش افتادند و بمجاولت و مراوغت در آمدند و از هر جانب می تاختند
فرهنگ لغت هوشیار
مجامله و مجاملت در فارسی نیکویی کردن، خوش سودایی (سودا معامله)، چربزبانی چاپلوسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاجاه
تصویر مجاجاه
مجاجات در فارسی، جمع مجاجه، افشره ها شیره ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجادله
تصویر مجادله
پیکار سخت کردن با یکدیگر، خصومت، جدال، کشمکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجادله
تصویر مجادله
((مُ دِ لِ))
خصومت، جدال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زجاجیه
تصویر زجاجیه
((زُ یِّ))
مایع ژلاتین مانندی که بین عدسی و شبکیه قرار دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجامله
تصویر مجامله
((مُ مِ لِ))
چرب زبانی، جمله پردازی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجاهله
تصویر مجاهله
((مُ هِ لِ))
پافشاری کردن در جهل و نادانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دجاله
تصویر دجاله
((دَ جّ لِ یا لَ))
گروه بزرگ، دسته عظیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجادله
تصویر مجادله
Contention
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مجادله
تصویر مجادله
contenda
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مجادله
تصویر مجادله
Auseinandersetzung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مجادله
تصویر مجادله
kontrowersja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مجادله
تصویر مجادله
спор
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مجادله
تصویر مجادله
суперечка
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مجادله
تصویر مجادله
geschil
دیکشنری فارسی به هلندی