معنی دجاله - فرهنگ فارسی معین
معنی دجاله
دجاله((دَ جّ لِ یا لَ))
گروه بزرگ، دسته عظیم
تصویر دجاله
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با دجاله
دجاله
دجاله
کتران (قطران تازی برگشته برهان) شرپون همراهیان (گروه مسافران) گروه بزرگ دسته بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
دجاله
دجاله
گروه بزرگ. (منتهی الارب). گروه همسفران کثیر که زمین را پوشانند. (از اقرب الموارد) ، نژاد و سلالۀ کوتاه قد. طایفۀ قصیرالقامه. (از دزی ج 1 ص 425)
لغت نامه دهخدا
دجاله
دجاله
کاروانسرای بزرگ. (مهذب الاسماء). کاروان بزرگ
لغت نامه دهخدا
دلاله
دلاله
داساری (دلالی)، مزد داسار، مزد راهنما داسار میانجی جافکش (جاف روسپی) جاکش زن مونث دلال، زنی که برای مردان زن پیدا کند، زنی که دیگر زنان را بد راه کند 0 زن واسطه، واسطه میان دو طرف معامله
فرهنگ لغت هوشیار
دواله
دواله
تسمه ای که بدان قمار بازند، دارویی است خوشبو و آن اشنان است که در مشک خشک کنند شیبه العجوز
فرهنگ لغت هوشیار
رجاله
رجاله
مردمان پست و بی سر و سامان، فرومایگان، اراذل و اوباش، سفلگان، غوغا
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.