مجامله مجامله مجامله و مجاملت در فارسی نیکویی کردن، خوش سودایی (سودا معامله)، چربزبانی چاپلوسی فرهنگ لغت هوشیار
مجامله مجامله با کسی نیکویی نمودن. (المصادر زوزنی). نیکویی کردن. (آنندراج). ورجوع به مجاملت شود، به جمیل معامله کردن بدون مؤاخات خالص با حسن معاشرت نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)رجوع به مجاملت و مجامله شود لغت نامه دهخدا
مجامله مجامله تملق گویی، مجیزگویی، چرب زبانی، زبان بازیمتضاد: مجاهلت، مجاهله، خوش رفتاری، مجاملت فرهنگ واژه مترادف متضاد
مجادله مجادله نزاع و خصومت کردن، با هم جدال کردن، ستیزه، دشمنی، سورۀ پنجاه و هشتم قرآن کریم دارای بیست و دو آیه فرهنگ فارسی عمید
متامله متامله متامله در فارسی مونث متامل: درنگ کننده، فرجام اندیش مونث متامل جمع متاملات فرهنگ لغت هوشیار
مجاهله مجاهله مجاهله و مجاهلت در فارسی ستیزیدن در نادانی، پا فشاری در نادانی پافشاری کردن در جهل و نادانی، ستیزیدن با کسی در نادانی مقابل مجامله فرهنگ لغت هوشیار