سپستان، درختی گرمسیری با برگ های گرد و نوک تیز و گل های سفید خوشه ای و خوش بو، میوۀ این گیاه بیضی شکل، زرد رنگ و دارای شیرۀ لزج و بی مزه است که پس از خشک شدن سیاه رنگ می شود و در طب سنتی برای معالجۀ بیماری های ریوی به کار می رود، مویزک عسلی، سنگ پستان، مویزج عسلی، سگ پستان، دارواش، شیرینک، مویزه، داروش
سِپِستان، درختی گرمسیری با برگ های گرد و نوک تیز و گل های سفید خوشه ای و خوش بو، میوۀ این گیاه بیضی شکل، زرد رنگ و دارای شیرۀ لزج و بی مزه است که پس از خشک شدن سیاه رنگ می شود و در طب سنتی برای معالجۀ بیماری های ریوی به کار می رود، مَویزَک عَسَلی، سَنگ پِستان، مَویزَج عَسَلی، سَگ پِستان، دارواش، شیرینَک، مَویزِه، داروَش
ریختن چیزی را. (از منتهی الارب). آب ریختن. (المصادر زوزنی) (دهار). ریزانیدن آب. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی) (غیاث). ریختن آب و اشک را، که متعدی است، ولی ’لیث’ آنرالازم آورده است. (از اقرب الموارد) ، ریخته شدن آب یکباره. (از منتهی الارب). ریختن آب را باشدت و فشار. (از اقرب الموارد) ، پریشان کردن آنچه را در کوزه بود بیکبار. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، دفق اﷲ روحه، اذا دعی علیه بالموت، یعنی بمیراناد او را خدای. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دفوق. و رجوع به دفوق شود، بشتاب بردن ستور صاحبش. (ناظم الاطباء) ، بشتاب رفتن ستور. (از ناظم الاطباء)
ریختن چیزی را. (از منتهی الارب). آب ریختن. (المصادر زوزنی) (دهار). ریزانیدن آب. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی) (غیاث). ریختن آب و اشک را، که متعدی است، ولی ’لیث’ آنرالازم آورده است. (از اقرب الموارد) ، ریخته شدن آب یکباره. (از منتهی الارب). ریختن آب را باشدت و فشار. (از اقرب الموارد) ، پریشان کردن آنچه را در کوزه بود بیکبار. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، دفق اﷲ روحه، اذا دعی علیه بالموت، یعنی بمیراناد او را خدای. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دُفوق. و رجوع به دفوق شود، بشتاب بردن ستور صاحبش. (ناظم الاطباء) ، بشتاب رفتن ستور. (از ناظم الاطباء)
سرچشمه و کنارۀ نهر که درانیده شده باشد. ج، بثوق. (منتهی الارب). بندآب گشاده. (مهذب الاسماء). آنجا که بند شکسته شود. (از اقرب الموارد). ج، بثوق. چنانکه گفته اند: و هؤلاء اهل الوثوق فی سد البثوق. (اقرب الموارد)
سرچشمه و کنارۀ نهر که درانیده شده باشد. ج، بُثوق. (منتهی الارب). بندآب گشاده. (مهذب الاسماء). آنجا که بند شکسته شود. (از اقرب الموارد). ج، بُثوق. چنانکه گفته اند: و هؤلاء اهل الوثوق فی سد البثوق. (اقرب الموارد)
سریشم، دانه سبزرنگ سیاهی که بر تنه درختانی مانند امرود جا می گیرد. این دانه پس از خشک شدن، پوستش درهم کشیده و تیره رنگ می شود که در میان آن ماده لزجی وجود دارد. در فارسی، مویزه و مویزک عسلی گویند
سریشم، دانه سبزرنگ سیاهی که بر تنه درختانی مانند امرود جا می گیرد. این دانه پس از خشک شدن، پوستش درهم کشیده و تیره رنگ می شود که در میان آن ماده لزجی وجود دارد. در فارسی، مویزه و مَویزک عسلی گویند