دب. (منتهی الارب). نرم رفتن. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن) (تاج المصادر). بنرمی رفتن. نرم رفتن بر زمین. مدب. - دبیب نمال، دبیب النمل، نرم رفتاری مورچگان. حرکت آرام مورچه. رفتار مورچگان که با سکوت و آرامش همراه است: بی قیل و قال مانند دبیب نمال در آمدند. (جهانگشای جوینی). ، سرایت کردن شراب و بیماری در بدن. یقال: دب الشراب و السقم فی الجسم. (منتهی الارب) : و نسیم شمال و دبیب شمول اوزان و الحان در نفوس و ابدان تأثیر عجیب ننماید. (تاریخ بیهق ص 5) ، سرایت کردن کهنگی در جامه. یقال: دب البلی فی الثوب. (منتهی الارب) ، سرایت کردن سخن چینی و ایذاء کسی. یقال: دب عقاربه. (منتهی الارب). - دبیب عقارب، ایذاء کژدمان: دبیب عقارب بلا و صریر جنادب هوا بیفتاد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 436). آن نواحی از دبیب عقارب و صریر جنادب خالی گشت. (ترجمه تاریخ یمینی)
دب. (منتهی الارب). نرم رفتن. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن) (تاج المصادر). بنرمی رفتن. نرم رفتن بر زمین. مدب. - دبیب نمال، دبیب النمل، نرم رفتاری مورچگان. حرکت آرام مورچه. رفتار مورچگان که با سکوت و آرامش همراه است: بی قیل و قال مانند دبیب نمال در آمدند. (جهانگشای جوینی). ، سرایت کردن شراب و بیماری در بدن. یقال: دب الشراب و السقم فی الجسم. (منتهی الارب) : و نسیم شمال و دبیب شمول اوزان و الحان در نفوس و ابدان تأثیر عجیب ننماید. (تاریخ بیهق ص 5) ، سرایت کردن کهنگی در جامه. یقال: دب البلی فی الثوب. (منتهی الارب) ، سرایت کردن سخن چینی و ایذاء کسی. یقال: دب عقاربه. (منتهی الارب). - دبیب عقارب، ایذاء کژدمان: دبیب عقارب بلا و صریر جنادب هوا بیفتاد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 436). آن نواحی از دبیب عقارب و صریر جنادب خالی گشت. (ترجمه تاریخ یمینی)
خزیدن، نرم کوفته (با این آرش پارسی است برهان)، کهنگی جامه، هنایش می، هنایش بیماری -6 هنایش -7 آزار خزیدن بنرمی رفتن، هر چیزی که آن را نرم کوفته باشند، هوام ریز که در آب پرواز کند
خزیدن، نرم کوفته (با این آرش پارسی است برهان)، کهنگی جامه، هنایش می، هنایش بیماری -6 هنایش -7 آزار خزیدن بنرمی رفتن، هر چیزی که آن را نرم کوفته باشند، هوام ریز که در آب پرواز کند
جمع دیه، کدوها، خنورها آوند های سفالین، زمین های هموار، ریگ های رخ، توده های ریگ ظرف چرمین یا فلزی که در آن روغن و مانند آن ریزند، صراحی کوچک شیشه کوچک، اثاثه لوازم. یا دبه باروت کیسه ای که از پوست یا محفظه ای چوبین یا فلزی که در آن باروت کنند. یا دبه و زنبیل (در) افزودن خرج کسی زیاد شدن، یا دبه در زیر پای شتر افکندن، مرتکب امری خطیر شدن، بر سر پر خاش آوردن فتنه انگیختن
جمع دیه، کدوها، خنورها آوند های سفالین، زمین های هموار، ریگ های رخ، توده های ریگ ظرف چرمین یا فلزی که در آن روغن و مانند آن ریزند، صراحی کوچک شیشه کوچک، اثاثه لوازم. یا دبه باروت کیسه ای که از پوست یا محفظه ای چوبین یا فلزی که در آن باروت کنند. یا دبه و زنبیل (در) افزودن خرج کسی زیاد شدن، یا دبه در زیر پای شتر افکندن، مرتکب امری خطیر شدن، بر سر پر خاش آوردن فتنه انگیختن