- دبیب
- خزیدن، نرم کوفته (با این آرش پارسی است برهان)، کهنگی جامه، هنایش می، هنایش بیماری -6 هنایش -7 آزار خزیدن بنرمی رفتن، هر چیزی که آن را نرم کوفته باشند، هوام ریز که در آب پرواز کند
معنی دبیب - جستجوی لغت در جدول جو
- دبیب
- خزیدن، نرم رفتن، خزیدن بر روی زمین مانند خزیدن مار، روی دست و پا راه رفتن، حشرات ریز که بر روی آب پرواز کنند، چیزی که آن را نرم کوفته باشند
- دبیب
- خزیدن، به نرمی رفتن، هر چیزی که آن را نرم کوفته باشند، هوام ریز که در آب پرواز کند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نام نخستین ماه سال عبری که سپس نیسان نامگذاری شده
پزشک
پسر اندر فرزندان از شوی پیشین ناپسری، پرورده، پیمان سپرده، گوسپند خانگی، بره خانگی، پادشاه پسر زوجه شخص از شوهر سابق وی پسر زن پسر اندر، شوهر مادر
مویز، کشمش
همدشنام مرد، یک دسته موی، موی دم، سوی، کرانه
دوست، محبوب، محب، دوستدار، احباء، کاسب حبیب خداست
شکاف زمین شکاف دراز
جمع دیه، کدوها، خنورها آوند های سفالین، زمین های هموار، ریگ های رخ، توده های ریگ ظرف چرمین یا فلزی که در آن روغن و مانند آن ریزند، صراحی کوچک شیشه کوچک، اثاثه لوازم. یا دبه باروت کیسه ای که از پوست یا محفظه ای چوبین یا فلزی که در آن باروت کنند. یا دبه و زنبیل (در) افزودن خرج کسی زیاد شدن، یا دبه در زیر پای شتر افکندن، مرتکب امری خطیر شدن، بر سر پر خاش آوردن فتنه انگیختن
پارسی تازی گشته دیبه دیبه دیبا
نویسنده، کاتب، منشی، ادیب، معلم، باسواد، قلمزن
نوعی از پارچه نخی ساده که بیشتر آستر لباس کنند
داهار گاباره (غار)، فربه، سخن چین، زخم خونریز
یار، دوست، معشوق، محبوب
مویز، انگور خشکیده، انگور سیاه خشک شده، کشمش، سکج، سیج، هولک
پزشک، آنکه بیماران را معالجه می کند، طبیب
نوعی پارچۀ نخی ساده که بیشتر آستر لباس می کنند
کسی که در دبیرستان شاگردان را درس بدهد، نویسنده، منشی
دبیر فلک: کنایه از سیارۀ عطارد
دبیر آسمان: کنایه از سیارۀ عطارد، دبیر فلک
دبیر فلک: کنایه از سیارۀ عطارد
دبیر آسمان: کنایه از سیارۀ عطارد، دبیر فلک
خوی ریخته، خون ریخته، برف یخ، درخت رنگ، نیکو چون انگبین، لبه چون لبه شمشیر
زیرک، دانا، پزشک، حکیم
گوشت شب مانده، آبکند
تر و خشک
بخرد: خردمند عاقل خردمند بخرد جمع البا: لب شیرین لبانرا خصلتی هست که غارت میکند لب لبیبان. (سعدی لغ)
نامی است که عرب به ماه اپیفی که در تقویم مصریان یا قبطیان معمول بوده داده است، نام ماه اول سال عبرانیان که سپس نام نیسان گرفت تقریباً معادل با آوریل
تانگ، اتومبیل جنگی، مجازاً غلام باره
عادت، خو