جدول جو
جدول جو

معنی دبیب

دبیب
خزیدن، به نرمی رفتن، هر چیزی که آن را نرم کوفته باشند، هوام ریز که در آب پرواز کند
تصویری از دبیب
تصویر دبیب
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با دبیب

دبیب

دبیب
خزیدن، نرم کوفته (با این آرش پارسی است برهان)، کهنگی جامه، هنایش می، هنایش بیماری -6 هنایش -7 آزار خزیدن بنرمی رفتن، هر چیزی که آن را نرم کوفته باشند، هوام ریز که در آب پرواز کند
فرهنگ لغت هوشیار

دبیب

دبیب
خزیدن، نرم رفتن، خزیدن بر روی زمین مانند خزیدن مار، روی دست و پا راه رفتن، حشرات ریز که بر روی آب پرواز کنند، چیزی که آن را نرم کوفته باشند
دبیب
فرهنگ فارسی عمید

دبیب

دبیب
هر چیز که آنرا نرم کوفته باشند. (برهان). نیک سوده. سوده. نرم کوفته. (غیاث) (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا

دبیب

دبیب
دب. (منتهی الارب). نرم رفتن. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن) (تاج المصادر). بنرمی رفتن. نرم رفتن بر زمین. مدب.
- دبیب نمال، دبیب النمل، نرم رفتاری مورچگان. حرکت آرام مورچه. رفتار مورچگان که با سکوت و آرامش همراه است: بی قیل و قال مانند دبیب نمال در آمدند. (جهانگشای جوینی).
، سرایت کردن شراب و بیماری در بدن. یقال: دب الشراب و السقم فی الجسم. (منتهی الارب) : و نسیم شمال و دبیب شمول اوزان و الحان در نفوس و ابدان تأثیر عجیب ننماید. (تاریخ بیهق ص 5) ، سرایت کردن کهنگی در جامه. یقال: دب البلی فی الثوب. (منتهی الارب) ، سرایت کردن سخن چینی و ایذاء کسی. یقال: دب عقاربه. (منتهی الارب).
- دبیب عقارب، ایذاء کژدمان: دبیب عقارب بلا و صریر جنادب هوا بیفتاد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 436). آن نواحی از دبیب عقارب و صریر جنادب خالی گشت. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا

ربیب

ربیب
پسر اندر فرزندان از شوی پیشین ناپسری، پرورده، پیمان سپرده، گوسپند خانگی، بره خانگی، پادشاه پسر زوجه شخص از شوهر سابق وی پسر زن پسر اندر، شوهر مادر
فرهنگ لغت هوشیار