- دبره
- بد بختی، شکست، پایان کار، پاره، خیابان
معنی دبره - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کارشناس، زبردست
رسم الخط، فونت، خط
مگس مازو ابره رویه آوره
عاقل بودن، حاذق بودن در کار و صنعت
از دو طرف یا از دو جانب
مونث دمر: بی سود زن
ربودن ربودگی
چرخه
بدره همیان هنبان انبان خریطه ای از جامه یا گلیم یا تیماج که طول آن از عرضش بیشتر و آنرا پر از پول کنند همیان
یک دور گردیدن
سنسکریت اردو داس تیغ کج نوعی حربه دسته دار که دسته اش آهنین و سرش مانند داس است، داس، شمشیر کوچک دودمه که سر آن مانند سر سنان باریک و تیز باشد، یا دهره دهر هلال ماه. یا دهره صبح روشنی صبح
دبیره (خط کتابت) دوش، پاره آهن، سندان، پتک
بامداد خنک
گیاهی از تیره قرنفلیان که در مناطق معتدل آسیا و اروپا میروید جبرو اولسطیون
شادمانی، فراخی، زردی دندان
آگاهی یافتن، معرفت پیدا کردن
خانه کوچک، خانه بزرگ، زمین فراخ
شکست، مرغوا، پاشنه
(در لحن محدثان) نماز دیر
نواله بزرگ
دسته، شکمدرد سوراخ تبر، نواله بزرگ، توده از هر چیز
کیسه برزگ، کیسه ای که مسافران و شکارچیان لوازم کار و توشه خود را در آن گذارند، کیسه ای که دارای بند است و در آن کاه و جو ریزند و بگردن چارپایان بندند تا از آن بخورند
برز بالا
متخصص، کارشناس، خبرت
حساب کردن مالیات محصول، مالیات، برای مثال چو آری به من عبرۀ هفت سال / دگر عبره ها بر تو باشد حلال (نظامی۵ - ۹۴۳)
اشک، اندوه بی گریه، گذر کردن از جایی، عبور
گردش، گردش گرد چیزی، یک دور گردیدن، یک بار گردیدن
عهد و زمان
در موسیقی اکتاو، گام
سبوی بزرگ که دو دسته دارد
عهد و زمان
در موسیقی اکتاو، گام
سبوی بزرگ که دو دسته دارد
نوعی حربۀ دسته دار شبیه ساطور، برای مثال دهر قصاب ناجوانمرد است / دهره اش بهرۀ رقاب و صدور (حسین وفایی- مجمع الفرس - دهره) ، داس، شمشیر، شمشیر دودم، برای مثال پیکر هر طلسم از آهن و سنگ / هر یکی دهره ای گرفته به چنگ (نظامی۴ - ۶۵۹)
هوبره، پرنده ای وحشی حلال گوشت و بزرگ تر از مرغ خانگی با گردن دراز و بال های زرد رنگ و خالدار، حباری، چرز، جرز، جرد، تودره، شاست
درپی، تکۀ پارچه ای که بر پارگی جامه بدوزند، پینه، پاره
پوسته، پوستۀ نازک روی زخم، چرک انباشته شده در دست و پا
کیسه ای که در آن ده هزار درهم می گذاشتند، کیسۀ زر، همیان، بدر
چاش (توده غله و غیره باشد که هنوز آن را وزن نکرده باشند) چاچ
آموزه آموخته پند، درنگ و بررسی سنجیدن، گذر، گذرباژ، شگفت، گونه گون عبرت، ارزیابی محصول که به وسیله معدل گرفتن از چند سال معین صورت گیرد