الشیخ ابوزید عبدالرحمن بن محمد بن عبدالله الانصاری الاسیدی مشهور به دباغ متولد به سال 605 و متوفی به سال 696 هجری قمری مردی فقیه و مورخ و عالم و ازمردم قیروان بود. تألیفاتی دارد که از آن جمله است کتابی نیکو و سودمند در بارۀ طبقاتی از فضلا که از آغاز رواج اسلام در قیروان بدان شهر درآمده اند. و نیز ’معالم الایمان فی معرفه اهل القرآن’ در چهار جزء و ’تاریخ ملوک الاسلام’ و ’جلاءالافکار فی مناقب الانصار’ از اوست. (معجم المطبوعات العربیه) (الاعلام زرکلی ج 2)
الشیخ ابوزید عبدالرحمن بن محمد بن عبدالله الانصاری الاسیدی مشهور به دباغ متولد به سال 605 و متوفی به سال 696 هجری قمری مردی فقیه و مورخ و عالم و ازمردم قیروان بود. تألیفاتی دارد که از آن جمله است کتابی نیکو و سودمند در بارۀ طبقاتی از فضلا که از آغاز رواج اسلام در قیروان بدان شهر درآمده اند. و نیز ’معالم الایمان فی معرفه اهل القرآن’ در چهار جزء و ’تاریخ ملوک الاسلام’ و ’جلاءالافکار فی مناقب الانصار’ از اوست. (معجم المطبوعات العربیه) (الاعلام زرکلی ج 2)
پوست پیرا. (منتهی الارب) (دستور اللغه) (دهار) (مهذب الاسماء). پوست پیراه. پوست پیرای. آنکه پوست را پیراید. کلغارگر. (ملخص اللغات حسن خطیب). آشگر. چرمگر. بسیار پیراینده پوست. ج، دباغون. (مهذب الاسماء). در قاموس کتاب مقدس آمده است: معتقدین خصوصاً یهود آنرا یکی از کارهای پست میدانستند و بدان لحاظ همواره دباغان در خارج شهر اقامت میورزیدند. (قاموس کتاب مقدس) : و لشکر این علویان دانی که باشند؟ کفشگران درغایش (؟) و دباغان آوه... (النقض ص 474). و هو دباغ للمعده (طرثوث) . (ابن البیطار). - امثال: آخر گذر پوست به دباغان است
پوست پیرا. (منتهی الارب) (دستور اللغه) (دهار) (مهذب الاسماء). پوست پیراه. پوست پیرای. آنکه پوست را پیراید. کلغارگر. (ملخص اللغات حسن خطیب). آشگر. چرمگر. بسیار پیراینده پوست. ج، دباغون. (مهذب الاسماء). در قاموس کتاب مقدس آمده است: معتقدین خصوصاً یهود آنرا یکی از کارهای پست میدانستند و بدان لحاظ همواره دباغان در خارج شهر اقامت میورزیدند. (قاموس کتاب مقدس) : و لشکر این علویان دانی که باشند؟ کفشگران درغایش (؟) و دباغان آوه... (النقض ص 474). و هو دباغ للمعده (طرثوث) . (ابن البیطار). - امثال: آخر گذر پوست به دباغان است
پارسی تازی گشته سباغ نانخورش، سرخین، رنگ رنگریز رنگرز رنگساز، دروغگوی که سخن را رنگ می دهد و دگرگون می سازد رنگرز رنگ ساز، جمع صباغین. یا صباغ اثمار. ماه قمر. یا صباغ ارض. آفتاب شمس. یا صباغ تنگار. ماه قمر. یا صباغ جواهر. آفتاب شمس. یا صباغ فلک. ماه قمر
پارسی تازی گشته سباغ نانخورش، سرخین، رنگ رنگریز رنگرز رنگساز، دروغگوی که سخن را رنگ می دهد و دگرگون می سازد رنگرز رنگ ساز، جمع صباغین. یا صباغ اثمار. ماه قمر. یا صباغ ارض. آفتاب شمس. یا صباغ تنگار. ماه قمر. یا صباغ جواهر. آفتاب شمس. یا صباغ فلک. ماه قمر
جمع دیه، کدوها، خنورها آوند های سفالین، زمین های هموار، ریگ های رخ، توده های ریگ ظرف چرمین یا فلزی که در آن روغن و مانند آن ریزند، صراحی کوچک شیشه کوچک، اثاثه لوازم. یا دبه باروت کیسه ای که از پوست یا محفظه ای چوبین یا فلزی که در آن باروت کنند. یا دبه و زنبیل (در) افزودن خرج کسی زیاد شدن، یا دبه در زیر پای شتر افکندن، مرتکب امری خطیر شدن، بر سر پر خاش آوردن فتنه انگیختن
جمع دیه، کدوها، خنورها آوند های سفالین، زمین های هموار، ریگ های رخ، توده های ریگ ظرف چرمین یا فلزی که در آن روغن و مانند آن ریزند، صراحی کوچک شیشه کوچک، اثاثه لوازم. یا دبه باروت کیسه ای که از پوست یا محفظه ای چوبین یا فلزی که در آن باروت کنند. یا دبه و زنبیل (در) افزودن خرج کسی زیاد شدن، یا دبه در زیر پای شتر افکندن، مرتکب امری خطیر شدن، بر سر پر خاش آوردن فتنه انگیختن
بینی دماغ چاق بودن: کنایه از تندرست و خوشحال بودن (در احوالپرسی) از دماغ فیل افتادن: کنایه از خود را معتبر و والامقام پنداشتن، متکبر بودن دماغ کسی سوختن: کنایه از ناکام و ناامید شدن، کنف شدن
بینی دماغ چاق بودن: کنایه از تندرست و خوشحال بودن (در احوالپرسی) از دماغ فیل افتادن: کنایه از خود را معتبر و والامقام پنداشتن، متکبر بودن دماغ کسی سوختن: کنایه از ناکام و ناامید شدن، کنف شدن
دباغی به خواب دیدن، در تاویل، مردی بود که صلاح کار بدو بود. جابر مغربی دباغی کردن در خواب، گذاشتن شغل مردمان بود. اگر کسی به خواب بیند که دباغی می کرد. دلیل که شغل مردمان به صلاح بگذارد. اگر بیند مرده را زنده همی کرد، دلیل که پیشه را دباغی کند. محمد بن سیرین دباغی در تاویل والی بود که مردمان سرای ها به وی سپارند و میراث وارثان قسمت کند و پوست درخواب مال و میراث بود. اگر دباغی به خواب بیند که مرده زنده کرده، دلیل که از دباغی بی نیاز گردد.
دباغی به خواب دیدن، در تاویل، مردی بود که صلاح کار بدو بود. جابر مغربی دباغی کردن در خواب، گذاشتن شغل مردمان بود. اگر کسی به خواب بیند که دباغی می کرد. دلیل که شغل مردمان به صلاح بگذارد. اگر بیند مرده را زنده همی کرد، دلیل که پیشه را دباغی کند. محمد بن سیرین دباغی در تاویل والی بود که مردمان سرای ها به وی سپارند و میراث وارثان قسمت کند و پوست درخواب مال و میراث بود. اگر دباغی به خواب بیند که مرده زنده کرده، دلیل که از دباغی بی نیاز گردد.