- داچک
- گوشواره، زیوری که زنان در پرۀ گوش خود آویزان می کنند
معنی داچک - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سرگین خشک شده گاو غوشاک تپاله غوشا
ترکی ک پیر بنده (پیر غلام)
مصغر دانه مطلق دانه (از گندم جو ماش عدس وجز اینها)، آشی که بهنگام دندان بر آوردن کودک با گندم و ماش و عدس و جز آنها و کله و پاچه گوسفند پزند و بخانه های خویشان و دوستان فرستند دانکو
دام کوچک، توری و مقنعه و روسری زنان
دادا، دده، خدمتکار پیر، رئیس عدالت خانه، دادبیگ، برای مثال همه بادش ز حاجب وز امیر / همه لافش ز دادک وز وزیر (سنائی - لغت نامه - دادک)
سرگین خشک شدۀ گاو، تاپال، تپاله، پاوچک، غوشا، غوشاک
آشی که با گندم و جو و عدس و ماش و نخود و امثال آن ها بپزند، آش هفت دانه
تارک سر، فرق سر، کاج، کاچ
فرق سر، تارک، برای مثال زخم خوردن به کاچک اندر رزم / خوش تر از طعنۀ عدو صد بار (عزیز مشتملی - لغتنامه - کاچک)
هر نوع دانه از ماش، عدس، گندم، جو و مانند آن ها، دانۀ خرد، دان، دانه