جدول جو
جدول جو

معنی دأو - جستجوی لغت در جدول جو

دأو
(تَ عَنْ نُ)
فریفتن گرگ و چپ دادن. روباه بازی کردن غزال را. (منتهی الارب). دأی. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دادو
تصویر دادو
دادا، دادک، خدمتکار پیر، پیرغلام، للیه، برای مثال بیرون پر ازاین طفلی ما را برهان ای جان / از منت هر دادو وز غصۀ هر دادا (مولوی - ۱۴۶۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دارو
تصویر دارو
آنچه طبیب برای معالجۀ بیمار تجویز کند از خوردنی یا نوشیدنی یا مالیدنی، آنچه با آن دردی را درمان کنند، دوا، دانه ها و گردهای خوش بو و خوش طعم از قبیل فلفل و زرچوبه و خردل و دارچین که از گیاه ها و درختان می گیرند و برای خوش طعم ساختن غذاها به کار می برند
داروی بیهوشی: دارویی که با آن کسی را بیهوش کنند
فرهنگ فارسی عمید
(ثَءْوْ)
سستی و نرمی و فروهشتگی
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فخر. مباهات کردن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). فخر آوردن. (تاج المصادر بیهقی). بأواء. (منتهی الارب). بأی.
لغت نامه دهخدا
پیرغلام، مطلق غلام را گویند عموماً و پیرغلامی را که از کوچکی خدمت کسی کرده باشد خصوصاً، (برهان)، پیرغلامی که از خردی باز خدمت کرده باشد، غلام پیر که خدمت خردان کند، هر غلام عموماً و پیرغلامی که از طفلی خدمت کرده باشدو بمنزلۀ لله بود خصوصاً، (جهانگیری) :
بیرون بر از این طفلی ما را برهان ای جان
ازمنت هر دادو وز غصۀ هر دادا،
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از دارو
تصویر دارو
هر چه با آن دردی را درمان کنند، دوا، جهت قطع بیماری بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داقو
تصویر داقو
ترکی تیر بی پر، بالا پوش کپنک تیر بی پر، بالا پوش کپنک پایونچی
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی دادا پارسی بنده خانه زاد انگلیسی فاژ (فاق)، رفک (قرنیز) غلام (عموما)، هر غلامی که از کودکی خدمت کسی را کرده باشد (خصوصا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دادو
تصویر دادو
غلام (عموماً) هر غلامی که از کودکی خدمت کسی کرده (خصوصاً)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داقو
تصویر داقو
تیر بی پر، بالاپوش، کینک، یاپونچی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دارو
تصویر دارو
آن چه پزشک برای درمان بیمار تجویز می کند، درمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دارو
تصویر دارو
دوا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دارو
تصویر دارو
الدّواء
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از دارو
تصویر دارو
Medication
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دارو
تصویر دارو
médication
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دارو
تصویر دارو
دوا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از دارو
تصویر دارو
dawa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دارو
تصویر دارو
ยา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دارو
تصویر دارو
ওষুধ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از دارو
تصویر دارو
薬物
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دارو
تصویر دارو
약물
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دارو
تصویر دارو
medicatie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دارو
تصویر دارو
תרופה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دارو
تصویر دارو
औषधि
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دارو
تصویر دارو
obat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دارو
تصویر دارو
medicación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دارو
تصویر دارو
medicação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دارو
تصویر دارو
药物
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دارو
تصویر دارو
leki
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دارو
تصویر دارو
ліки
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دارو
تصویر دارو
Medikation
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دارو
تصویر دارو
медикаменты
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دارو
تصویر دارو
medicinale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی