جدول جو
جدول جو

معنی داهق - جستجوی لغت در جدول جو

داهق
مالامال، پر
تصویری از داهق
تصویر داهق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از داهقه
تصویر داهقه
راهی (مسافر)، دور مانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهاق
تصویر دهاق
پر و مالامال، پیاپی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاهق
تصویر زاهق
هلاک شونده، نیست شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دافق
تصویر دافق
جهنده، ریزنده، آب جهیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دامق
تصویر دامق
تباه بی خیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داحق
تصویر داحق
گول، خرمای زرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داهی
تصویر داهی
زیرک، باهوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داهن
تصویر داهن
چاپلوس، دغا
فرهنگ لغت هوشیار
سرگشته داحول: پارسی تازی گشته داخول گونه ای از تله و لولوی سر خرمن علامتی که در زراعت و فالیز و مانند آن نصب کنند تا جانوران موذی از آن برهند، علامتی که صیادان در صحرا نزدیک به دام نصب کنند تا جانوران از آن برمند و بسوی دام آیند و گرفتار شوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داهر
تصویر داهر
روزگار سخت، از ویژه نام های تازی، سخت و شکننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داها
تصویر داها
غار، کوه، دره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانق
تصویر دانق
نادان، ضعیف و فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دائق
تصویر دائق
گول نادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهق
تصویر شاهق
ب نلد چون کوه وساختمان، سخت خشم بلند مرتفع، کوه مرتفع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داهی
تصویر داهی
زیرک، هوشیار، باهوش، دانا، تیزفهم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاهق
تصویر زاهق
رونده، درگذرنده، نیست شونده، باطل، بیهوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دافق
تصویر دافق
جهنده و ریزنده، ویژگی آبی که به شدت از جایی بریزد و جاری شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناهق
تصویر ناهق
بانگ دهنده مانند خر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داهی
تصویر داهی
زیرک، باهوش، جمع دهات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داهل
تصویر داهل
((هُ))
مترسکی که در مزارع برای شکار کردن یا رماندن حیوانات نصب می کنند، داهول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دانق
تصویر دانق
((نِ))
یک ششم درهم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دافق
تصویر دافق
((فِ))
آب که به شدت از محل ریزد، ریزان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دهاق
تصویر دهاق
((دِ))
پر، لبریز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاهق
تصویر زاهق
((هِ))
رونده، نیست شونده، باطل، بیهوده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاهق
تصویر شاهق
((هِ))
بلند، مرتفع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داها
تصویر داها
دهار، دره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاهق
تصویر شاهق
بلند، مرتفع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دانق
تصویر دانق
یک ششم درهم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناهق
تصویر ناهق
بانگ دهنده مانند خر، خر بانگ کننده، جای برآمدن بانگ از گلوی خر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهق
تصویر دهق
دو چوبه ابزار شکنجه است کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داق
تصویر داق
آک گویی آک جویی، سرزنش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داه
تصویر داه
کنیز، جاریه، پرستار، خادمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داه
تصویر داه
عدد ده، برای مثال اخترانند آسمانشان جایگاه / هفت تابنده روان در دو و داه (رودکی - ۵۳۹)
کنیزک، پرستار، دایه، برای مثال با نوبتت فلک به صدا هم سخن شده / با نوبتیت گفته که خورشیده داه توست (انوری - ۵۴)، کنایه از فرومایه، کنایه از پریشان خاطر، حامله، آبستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داه
تصویر داه
دایه، پرستار، زن باردار
فرهنگ فارسی معین