جدول جو
جدول جو

معنی دانگی - جستجوی لغت در جدول جو

دانگی
دهی است از دهستان سگوند بخش زاغه شهرستان خرم آباد، واقع در 15هزارگزی باختر زاغه، راه شوسۀ خرم آباد به بروجرد از میان این آبادی میگذرد، جلگه و معتدل است و مالاریایی دارای 246 سکنه، آب آن از سراب دانگی تأمین میشود، محصول آنجا غلات و لبنیات است و شغل اهالی آن زراعت و گله داری و راه آن اتومبیل روست و ساکنین از طایفۀ سگوند هستند و زمستان به قشلاق میروند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دانگی
منسوب به دانگ، هم خرج شدن بطور تساوی در گردش و یا ناهار و یا شام، پیک نیک، شرکت در ادای مخارج و مهمانی و یا سفری یا خرید چیزی، مهمانی دانگی یا سفر دانگی آن است که هر فرد خرج خود را متحمل است یعنی با اینکه با یکدیگر چون خانواده صرف غذا می کنند در آخر هر کس سهم خرج خود را میپردازد، تناهد، هر کس چیزی از نفقه بیرون آوردن و نهادن برابر یکدیگر، (منتهی الارب)، نهد، نهد، نفقه و هزینه که در سفر هر یک از رفیقان برابر یکدیگر برآورند، (منتهی الارب)،
سدس، (زمخشری)، دانق، شش یک
لغت نامه دهخدا
دانگی
پولی که چند تن - که با هم به گردش روند - از جهت سهم هزینه خود پردازند. دانگی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دانشی
تصویر دانشی
دانشمند، دانشور، اهل علم و دانش، برای مثال تو ای دانشی چند نالی ز چرخ / که ایزد بدی دادت از چرخ برخ (اسدی - ۳۶۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دانگک
تصویر دانگک
دانۀ خرد، دانۀ ریز، برای مثال وآن دهن تنگ تو گویی کسی / دانگکی نار به دو نیم کرد (رودکی - ۴۹۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دشنگی
تصویر دشنگی
روزگار، دنیا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درنگی
تصویر درنگی
با استقامت، مقاوم، برای مثال گو پیلتن گفت جنگی منم / به آوردگه بر درنگی منم (فردوسی - ۲/۸۴) ، طولانی، چیره، مسلط، کنایه از سست، درنگ کننده، کاهل، برای مثال درنگی نبودم به راه اندکی / سه منزل همی کرد رخشم یکی (فردوسی - ۳/۱۷۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خانگی
تصویر خانگی
مربوط به خانه مثلاً لوازم خانگی،
ویژگی حیوانی که در خانه تربیت شده است مثلاً کبوتر خانگی، مرغ خانگی،
تهیه شده در خانه مثلاً نان خانگی، شراب خانگی ام بس، می مغانه بیار / حریف باده رسید ای رفیق توبه وداع (حافظ - ۵۹۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دایگی
تصویر دایگی
شیر دادن و پرستاری کودک، شغل و عمل دایه، دایه گری
دایگی کردن: دایه بودن، شیر دادن به کودک و پرستاری کردن او
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دانشی
تصویر دانشی
اهل دانش، خردمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دایگی
تصویر دایگی
شیر دادن و پرستاری کودک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانگی
تصویر خانگی
متعلق و منسوب بخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دشنگی
تصویر دشنگی
دنیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درنگی
تصویر درنگی
کاهل، تنبل، اهمال کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بانگی
تصویر بانگی
اذان گو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دشنگی
تصویر دشنگی
((دَ شَ))
روزگار، دنیا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درنگی
تصویر درنگی
کندرو، سست، پابر جا، استوار، به درازا کشیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درنگی
تصویر درنگی
آهستگی، تأخیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دانشی
تصویر دانشی
((نِ))
دانا، دانشمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خانگی
تصویر خانگی
((نِ یا نَ))
منسوب و مربوط به خانه، آن چه در خانه تهیه کنند، حیوانی که در خانه نگهداری شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دایگی
تصویر دایگی
((یِ))
شیر دادن و پرستاری از کودک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دانگو
تصویر دانگو
آش هفت حبه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خانگی
تصویر خانگی
Homeliness, Homely, Homey
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خانگی
تصویر خانگی
caractère domestique, domestique, confortable
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خانگی
تصویر خانگی
familiarità, casalingo, accogliente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خانگی
تصویر خانگی
ความเป็นบ้าน , บ้าน , สบาย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خانگی
تصویر خانگی
huiselijkheid, huiselijk, gezellig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خانگی
تصویر خانگی
homilidad, hogareño, acogedor
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خانگی
تصویر خانگی
domowość, domowy, przytulny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خانگی
تصویر خانگی
homilidade, caseiro, acolhedor
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خانگی
تصویر خانگی
乡土气息 , 家庭的 , 舒适的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خانگی
تصویر خانگی
домашність , домашній , затишний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خانگی
تصویر خانگی
Heimeligkeit, heimisch, gemütlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خانگی
تصویر خانگی
домашность , домашний , уютный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خانگی
تصویر خانگی
keharmonisan rumah, rumah tangga, nyaman
دیکشنری فارسی به اندونزیایی